تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 82 از 638 اولاول ... 327278798081828384858692132182582 ... آخرآخر
نمايش نتايج 811 به 820 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #811
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    رفتن دليل نبودن نيست
    در آسمان تو پرواز مي کنم
    عصري غمگين و غروبي غمگين تر در پيش
    من بيزار از خود و از کرده خويش
    دل نامهربانم را به دوش
    مي کشم تا آنسوي مرزهاي انزوا
    پنهانش مي کنم.
    تو باور نکن
    اما
    من عاشقم
    رفتن دليل نبودن نيست
    در غروب آسمان تو شايد
    در شب خويش چگونه بي تو گم شوم ؟
    تو را تا فردا تا سپيده با خود خواهم برد
    با ياد تو و با عشق تو خواهم مرد
    تو باور نکن اما من عاشقم ...

  2. #812
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    من، با زخم زبونات رفیقم
    مرهم بزار، با حرفات، رو زخم عمیقم
    با توام که داری به گریه م می خندی
    کاش مشد بیایی و به من دل ببندی
    تنها بودن یه کابوس شومه عزیزم
    کار دل، نباشی، تمومه عزیزم

  3. #813
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    امروز و این چند روز این تکه از شعر مایاکوفسکی بر سر زبانم است
    ماریا
    ماریا
    ماریا
    راهم بده ماریا
    تاب کوچه را ندارم
    می خواهی گونه هایم گود
    مزه از دست داده
    چشیده خاص و عام بیایم پیشت
    بگویم
    اینک شده ام مردی قابل اعتماد؟
    و

    سيگاری که می سوزد
    نه انکار می کند، نه دست مرا می گيرد
    سکوت را به گوش زنی می خوانم
    که شعرهای ذوقافيه ی عربی می گويد
    اما چيزی از حرف های من نمی فهمد
    زير سيگاری بر می گردد روی فرش
    سوءظنی روی گل بوته های لاکی
    دروغی مکشوف کنار لچک
    عشقه ای که دور ترنج پيچيده بود پاک سوخت
    يادگاری از اين شب خراب
    برای خراب کردن باقی شب ها
    کلاغ ها دروغ نمی گويند
    تو را با کسی ديده اند که شبيه من نبود
    و زن شعرهايش را دوباره می خواند
    با سوزنی که روی دروغ هاش گير کرده بود
    يکی می خواهد اقرار کند، نصفه خاموش می کنی
    يکی خاکسترش را با انگشت پخش می کنی
    يکی هر چه کبريت می کشی روشن نمی شود
    و شب تمام می شود
    وقتی چراغ را خاموش می کنی
    و شب فراموش می شود
    وقتی پيراهنت را می کنی
    و امشب اصلا چيزی نبوده
    جز عشقه ای سوخته دور ترنج
    که دليلش فراموش می شود

    "طلوعی"

  4. #814
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    با یادت سرمستم ای نگاه آسمانی
    یادم کن تا هستم ای امید زندگانی

    تا به هر ترانه
    می کشد زبانه
    شور عاشقانه من
    حال دل می گویم با زبان بی زبانی

    هر لبخندت
    با من گوید
    دل مده به دست غم در این عالم
    بنشین با عشق
    تا گل روید
    زین شب خزانی

    تا که از نگاه تو نور شادی می بارد
    دل ز مهربانیت شور و شادی ها دارد

    با تو خزان من بهاران
    با تو شبم ستاره باران از نورافشانی

    چه بخواهی چه نخواهی
    دل عاشق ره تو پوید به هر نشانی

    دل و جان سرمست از شوق نگاه تو
    همه جا حیرانم دیده به راه تو
    که بدین روح افزایی زیبایی رویایی چون بهشت جاودانی

    چه شود گر بازآیی چون نفس باد سحر
    می رسدم جان دگر
    دیده کشد سوی تو پر
    همسفرم شو که می توانی

    پر و بالم را با دیدارت کی بگشایی؟
    تب و تابم را با لبخندت کی بنشانی؟

  5. #815
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    فرشته های شب قدر ! با شما قهرم !
    تلافی همه ی غصه های امسالم
    تلافی همه ی آنچه که نوشتید و ...
    نوشته اند به پرونده های اعمالم ...

    فرشته های شب قدر ! حالتان خوب است !؟
    هزار شکر که خوبید دختران بهشت
    اگر که حال من بی خیال می پرسید
    هنوز مثل شب قدر سرد و بی حالم

    فرشته های شب قدر ! یک جهان ممنون
    از اینکه عمره نوشتید در صحیفه ی من
    از این که برکت سرشار با نگاه شما
    چو چشمه موج گرفته ست در دل مالم

    فرشته های شب قدر ! خنده تان نگرفت !؟
    ز خنگ بازی و بی عقلی همیشه ی من
    قرار بود که قرآن بیاوریم اما ....
    کتاب دیگری انگار بود دنبالم

    فرشته های شب قدر ! صفحه ی پنجاه !
    ز دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است ...
    بسوخت حافظ و در شرط عشق بازی او ...
    شمیم حس غریبی رسید از فالم

    فرشته های شب قدر ! سال سختی بود
    نگفتنی ست ولی از خدا که پنهان نیست
    فقط خداست که از دوردست می فهمد
    مرا که با همه ی بغض ها نمی نالم ...

    فرشته های شب قدر ! یادتان مانده !؟
    شبی که روضه ی عباس خواند حاجی ما !؟
    شبی که گفت گمانم که ظهر عاشورا ...
    صدای فاطمه پیچیده بود در عالم ...

    فرشته های شب قدر ! عشق خطی چند !؟
    دو خط سبز در آن صفحه ها زیاد کنید
    دو نیم خط به هم سرخ هم شده کافی ست
    به جای خط خطی عشق غرق اشکالم

    فرشته های شب قدر ! بعد از این پایان !
    هنوز پایه ی گرمی و آشتی هستید !؟
    من و گلایه !؟ چه حرفی ست ! بی خیال شوید
    آهان ! نگاه ! ببینید ! بعد از این .... لالم ....

  6. #816
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    اشکهایم بر گونه هایم سرازیر می شوند...
    نه اشک غم ،
    نه اشک تنهایی،
    نه اشک حسرت دنیا....
    که اشک شوق لمس تو ،
    در ضربان قلب بی قرارم...
    به هر سو که می نگرم،
    جز تویی نمی بینم...
    از چه رو مردمان،
    تورا تنها در اسمان ها می جویند؟
    تو واضحی...
    جاری در همه چیز و همه جا....
    بی مکان و بی زمان....
    در هر مکان و در هر زمان...
    و لایزال...
    ترادر شاخه های به نیایش بلند درختان ...
    در رقص برگ صد رنگ پاییز می بینم ...
    من ترا به فصول،
    به برف...
    به بارش نرم باران ریز ریز می بینم ...

    ترا به کوه، به غلتش سنگی به سیل...
    در ضربان لرزه های زمین می بینم...
    من ترا به پیچش گردبادی دور...
    به رگه های یشم و نگین می بینم...

    ترا به گریه، لحظه میلادیک نوزاد...
    به چشمه ی جوشنده، بدریا می بینم...
    من ترا به کوه وکمر،به ماه وقمر...
    به یک دل گم کرده راه،بصحرا می بینم...

    ترا بگنبد طلای حرم...
    به اذان موذن بوقت سحر می بینم...
    من ترا به سکوت نیمه شبان...
    به بیابان، به وقت سفر می بینم...

    ترا به نوای حزین ساز و دلی سوزان...
    ز همسایه دلشکسته ام بشب می بینم...
    من ترا به گرمی لبخند و نگاه...
    به جان سوخته ای ز تب می بینم...

    ترا در افلاک، بروشنایی خورشید...
    در سیاه و سپید کهکشان می بینم...
    من ترا در ورای هر نگاه مهربان...
    (در پس هر پرده،عیان می بینم...)

  7. #817
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    11

    پيش فرض

    شب که مي رسد به خودم وعده مي دهم
    که فردا صبح حتما به تو خواهم گفت
    صبح که فرا مي رسد و نمي توانم بگويم
    رسيدن شب را بهانه ميکنم
    و باز شب مي رسد و صبحي ديگر
    و من هيچ وقت نمي توانم حقيقت را به تو بگويم
    بگذار ميان شب و روز باقي بماند که
    چه قدر
    دوست دارم......
    Last edited by ba_to_arezoost; 07-04-2008 at 16:19.

  8. #818
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    11

    پيش فرض

    پنج وارونه چه معنا دارد ؟!
    خواهر کوچکم از من پرسيد
    من به او خنديدم
    کمي آزرده و حيرت زده گفت
    روي ديوار و درختان ديدم
    باز هم خنديدم
    گفت ديروز خودم ديدم
    مهران پسر همسايه
    پنج وارونه به مينو ميداد
    آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسيد
    بغلش کردم و بوسيدم و با خود گفتم
    بعدها وقتي غم
    سقف کوتاه دلت را خم کرد
    بي گمان مي فهمي
    - پنج وارونه چه معنا دارد

  9. #819
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    من که یک روز
    بعد یک عمر در خود نهفتن
    پانهادم به مهمانی باغ
    طیف رنگین کمان در نگاهم
    سبز ، آبی ، کبود ، ارغوانی
    نبض گلبرگ هایم پر از جاری عشق

    - هم زمینی و هم آسمانی -
    پرکشیدم به سمت شکفتن ،

    من که یک عمر
    همنفس با نسیم و نیایش
    کارم این بود :
    گل گفتن و گل شنفتن ،

    حال در این خزانسالی خشک
    -موسم سرد در خویش خفتن -
    هیچ میدانی ای دوست
    دفتر خاطراتم پر از چیست ؟
    شعرهایی برای نخواندن
    حرفهایی برای نگفتن!
    Last edited by M A R S H A L L; 07-04-2008 at 17:05.

  10. #820
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    چه میشد گر دل آشفته ی من به شهر چشم تو عادت نمیکرد
    پرستوی نگاهت ناگهان پر، دل آشفته ام هجرت نمیکرد
    چه میشد اولین روز جدایی برایم تا قیامت شب نمیشد
    وجود پاک و سرشار از امیدت گرفتار سکوت شب نمیشد
    چه میشد میتوانستم برایت غرل هایی بگویم عاشقانه
    و یا در آخرین مصراع شعرم بگیرم از وجودت یک نشانه
    چه میشد زیر باران نگاهت، گل نیلوفری را دیده بودم
    و یا از باغ همیسایه شبانه، گل مریم برایت چیده بودم
    چه میشد زیر سقف نیلی شب کنارم عاشقانه می نشستی
    نمی گفتی مسافر هستی امشب، تو بغض خسته ام را میشکستی

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •