میزان همین مجسمه ی سنگی ست
منقار در سوال
خامشی عمر
ارواح بی درخت
دخیل راه ست
پروانه ای که فرش کرده اند و
باورم این هنگام
در خاطرات کهنه شناور نیست .
میزان همین مجسمه ی سنگی ست
منقار در سوال
خامشی عمر
ارواح بی درخت
دخیل راه ست
پروانه ای که فرش کرده اند و
باورم این هنگام
در خاطرات کهنه شناور نیست .
تا به دامن ننشيند زنسيمش گردي
سيل خيز ازنظرم رهگذري نيست که نيست
تا دم از شام سر زلف سياهت نزنند
با صبا گفت و شنيدم سحري نيست که نيست
تا آسمان ز حلقه بگوشان ما شود -------- كو عشوه اي ز ابروي همچون هلال تو
وای بر من، كه ديوانه بودم
من به خاك سياهش نشاندم
وای بر من، كه من كشتم او را
من به آغوش گورش كشاندم
من تا سحر ماندم ولی گویا که در یادت نبود
گفتی که راهت دور بود دل جای دیگر رفته بود
زیبای من؛ من بارها لیلا و مجنون خوانده ام
لیلای تو اینک منم مجنون عشقت مانده ام
مگر زنجير موئي گيرم به دست ------وگرنه سر به شيدائي برآرم
مراقب باش
انگشتهایت
میان چشمهای انتظاری که به در دوخته ام نرود
مراقب باش اگر رسیدی
پا برهنه بیایی
دکتر گفت صدای هیچ کفشی را نباید بشنوم
اما.....
اصلا چشم دلم کور
گوش دلم کر
که دشمن مسافری بشود
تو بیا
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوييم که ني ني شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان کز همه ديده ها نهان
تا سوي جان و ديدگان مشعله نظر برم
آنکه ز زخم تير او کوه شکاف مي کند
پيش گشاد تي ر او واي اگر سپر برم
در هوس خيال او همچو خيال گشته ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
ابجی امضا خوبه؟؟؟
اینم تنوع
مست است يار و ياد حريفان نمي كند-----------------ذكرش بخير ساقي مسكين نواز من
ناظر روي تو صاحب نظرانند آري
سر گيسوي تو در هيچ سري نيست که نيست
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)