باز یقه ام را چسبیده ای…
که برایم شعر بگو،
معشوقه…
شعر تویی
این نوشته ها بهانه اند…
باز یقه ام را چسبیده ای…
که برایم شعر بگو،
معشوقه…
شعر تویی
این نوشته ها بهانه اند…
عاشق هم شدی مثل " زلیخا " سمج باش
آنقدر رسوابازی در بیاور
تا خدا خودش پادرمیانی کند.......
می گویند پرخاشگر شده ام!
نه!
فقط هرکس که لحظه ای یاد تو را از ذهنم بگیرد
گیرم با یک عطسه ی معمولی
نمی توانم سر به تنش بگذارم!
می گویند از خوراک افتاده ام!
نه!
فقط غذاها
دیگر خوشمزه نیستند
بعد از آن با تو شام خوردن!
می گویند خواب ندارم
نه!
فقط منتظر توام
می ترسم چشم روی هم بگذارم و بیایی!
چیزیم نیست ... !
در عوض ،
موسیقی آرام گوش می دهم!
قرص هایم را دوبرابر می خورم!
و رگ خوابت را نوازش می کنم!
اصلا اتفاق عجیبی نیفتاده!
فقط انگار
سرم
بلایی
دارد می آید ... !
تو...
داری میروی ... !
همه فکر می کنیم عاشقیم ای وای من
از ازل هم دروغ بود این دنیای من
نه کسی به پای تو خواهد ماند نه تو
نه شانه ای وقت وداع نه اشکی به پای من
......این حقیقت رو باید زودتر می گفتم......
Last edited by vahidhgh; 21-09-2011 at 00:17.
میدانی عزیزم؟
پریدن ربطی به
بــــــــال
ندارد
قلبـــــــــ می خواهد
...
تــــو را
از ذهـ ن بیـــرون میـــ کشـــم!
در آغــــوش میــ گیـــرم ..
چشــمانـــ م را میــ بنــدم
و زمـــان ، تا ابــد
متـوقــف میــ شـــود ..
" عـــاطفه وفـاخـواه "
بوی پاییز می آید!
بوی تو،
بوی من٬
بوی عشق!
مستی های پنهان٬
بوی باران٬
بوی آرزو،
بوی مهر می آیـد!
فرياد من از داغ توست ...... بيهوده خاموشم مکن
حالا که يادت ميکنم ...... ديگر فراموشم مکن
همرنگ دريا کن مرا ...... يکبار معنا کن مرا
یادت هست
جــناق میشکستیم میگفتیم:یادم تــــو را فرامــــوش
ولی امـــــــروز،
تمام استخوانهـــــایم شکــــــــسته
باز هم تو را فراموش نکردم
نذر کرده ام قربانی اغوش تو شوم
وقتی اغوشمان یکیست..
بگذار
كه گم شوم
تا كه شايد
در آغوش تو ، خود را بيابم ...
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)