درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
یا رب ان اهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن باز رسان///
ناوک چشم تو در هر گوشه ای
همچو من افتاده دارد صد قتیل
لب سر چشمهای و طرف جویی
نم اشکی و با خود گفت و گویی
من زودتر گفته بودم![]()
Last edited by F l o w e r; 11-10-2010 at 18:31.
یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند
ببرد زود به جانداری خود پادشهش
جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه
درصدف سینه حافظ بود آرامگهش ...
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان///
Last edited by Last Night; 12-10-2010 at 00:20.
«نه عمر نوح بماند نه ملک اسکندر// نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش»
شور غم عشقش چنین حیفست پنهان داشتن
در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را
از چشم شوخش اي دل ايمان خود نگهدار
كان جادوي كمانكش بر عزم غارت آمد
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)