تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 81 از 137 اولاول ... 317177787980818283848591131 ... آخرآخر
نمايش نتايج 801 به 810 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #801
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    نیازی نیست وجود نا آرامم راآرامش بخشی

    دستت را در دستم بگذاری
    نگاهت را درچشمان غمگینم بدوزی
    صدای نامنظم تپیدن قلبم رابشنوی
    بغض را از صدایم بگیری وعاشقانه در گوشم زمزمه کنی که دوستم داری
    به هیچ کدام نیازی نیست
    فقط به من اطمینان بده که قلبت تا ابد مال من است
    همین برایم کافی ایست.




  2. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #802
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    زیر درخت انار لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد.گل داد سرخ سرخ. گلها انار شد داغ داغ.هر اناری هزار تا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند.دانه ها توی انار جا نمی شدند. انار كوچك بود.دانه ها تركیدند.انار ترك برداشت. خون انار روی دست لیلی چكید. لیلی انار ترك خورده را از شاخه چید.مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت : راز رسیدن فقط همین بود. كافی است انار دلت ترك بخورد

  4. این کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #803
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    ای همیشه سبز
    افسانه ی چشمهای تو اسطوره ی ازل بوده است.
    اما من مشتاق یك جرعه از ابدی ترین رودخانه ی چشمان توام .
    از تو سر شارم.
    سرشار از چیزی كه هنوز نمی دانم چیست!
    سرشار از كسی كه همیشه نخواهم دانست كیست...
    با من بگو افقهای دلتنگی تو كدام سوست؟
    وقتی تو دلتنگ می شوی نماز می خوانی ؟
    یا خودت را كوچه پس كوچه های كاهگل گم می كنی؟
    می دیدمت كه با درختان حرف می زنی
    و گاه بی آنكه خود بدانی روی خاك می افتی
    و پیشانی سپیدت را بر خاك می گذاری....
    زیبای من
    من تمام حالاتت را ، شبهایت را ، روزهایت را ، خنده ها و گریه هایت را و تو را با تمام هستی می ستایم.
    ای حیران خستگیها:
    اگر چه دوری...
    اما تو را در افكارم به آغوش می كشم و هستی ام را فدایت می كنم.
    ای ستایش كننده ی خالق هستی من!
    من نیز خالق هستی تو را می ستایم.
    تو در روز خورشید قلب منی و درشب ستاره ی امیدم هستی .
    مرا دریاب كه باورت كرده ام و بخوان تا با طنین صدای دلنشینت خوشبختی را در كنارم حس كنم.
    مر ا به در گاهت میهمان كن.
    در كنج اتاقم نشسته ام .
    آنگونه كه گنگ و خاموشم میپندارند در كنج اتاقم تنها اندیشه ام نگاه همیشه پر راز توست .
    در كنج اتاقم كه نشسته ام تنها رویایم دیدار دوباره توست به زمان می اندیشم ، به ثانیه ها ،
    كه آیا دوباره فرصتی هست برای از تو تازه شدن؟
    نمی دانم چگونه آمدی ، نمی دانم چگونه در شبهای تنهایی من رقم خوردی نمی دانم كه تا چه زمانی روشنی بخش شبهای تنهایی منی نمی دانم .
    نمی دانم .
    نمی دانم شبی كه آمدی دروازه های دلم را با هزار چفت و بست ، مهرش كرده بودم تا دیگر هیچ كس به آن راه نیابد شبی كه آمدی
    و اولین سلام را به من هدیه كردی یادت هست ؟
    نمی دانستم كه در برابر عشق هیچ چفت و بستی مانع نیست ناخواسته به قلبم پا گذاشتی و چنان محكم قدم برداشتی كه دروازه های قلبم به سجودت نشستند
    كاش می دانستی كه با من چه كردی
    كاش می دانستی كه سلام گرم تو چگونه مرا آرام میكند
    كاش میدانستی كه نگاه مهربانت چگونه دلم را به آتش می كشد
    كاش میدانستی كه طنین دلنواز صدایت چگونه مرا مسحور خویش میكند
    كاش می دانستی .
    با من بمان و بگذر از عطر نفسهایت معطر شوم .
    با من بمان .
    می مانی؟

  6. این کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #804
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    دنیا كه شروع شد زنجیر نداشت.خدا دنیایی بی زنجیر آفرید.آدم بود كه زنجیر را ساخت.شیطان كمكش كرد.
    دل زنجیر شد عشق زنجیر شددنیا پر از زنجیر شد وآدمها همه دیوانه زنجیری .خدا دنیایی بی زنجیر می خواست.
    انم دنیای بی زنجیر اما بهشت است.امتحان آدم همین جا بود.دستهای شیطان از زنجیر پر بود.
    خدا گفت زنجیرت را پاره كن شاید نام زنجیر تو عشق است.
    یك نفر زنجیرش را پاره كرد نامش را مجنون گذاشتن .مجنون اما نهدیوانه بود ونه زنجیری.
    این نام را شیطان بر او گذاشت.شیطان آدم را در زنجیر می خواست.
    لیلی مجنون را بی زنجیر می خواست.لیلی می دانست خدا چه می خواهد لیلی كمك كرد تا مجنون زنجیرش را پاره كند
    لیلی زنجیر نبود.لیلی نمی خواست زنجیر باشد .لیلی ماند زیرا لیلی نام دیگر آزادی ست.

  8. این کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #805
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را


    در انحصار قطره های اشک نبینم


    و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد


    دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم


    و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم


    دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد


    همیشه از حرارت عشق گرم باشد


    و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم


    من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند


    برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم


    که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند


    من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند


    و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی


    پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند

  10. 3 کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #806
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    من هيچ نمي خواهم
    تنها صدايت را مي خواهم تا موسيقي سکوت لحظه هايم باشد
    نگاهت را مي خواهم تا روشني چشمهاي خسته ام باشد
    وجودت را مي خواهم تا گرماي آغوشم باشد
    خيالت را مي خواهم تا خاطره لحظه هاي فراموشم باشد
    دستهايت را مي خواهم تا نوازشگر بي کسي اشکهايم باشد
    و تنها خنده هايت را مي خواهم تا مرهم کهنه زخمهاي زندگي ام باشد
    آري ، تنها تو را ميخواهم ...


  12. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #807
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    مي ترسم برف تمام شود
    و شاپرك ها نيايند
    مي ترسم بهار بدون پروانه و پرستو بيايد
    مي ترسم يادم برود كتاب شعرم را از زير باران بردارم
    مي ترسم نخستين شكوفه ها غافلگيرم كنند
    و نسيم زيبايي كه از شمال مي وزد مرا از تو غافل كند
    نمي خواهم بي تو ياسها را ببويم
    مي ترسم برف تمام شود و هيچكس قلبم را براي تو معنا نكند
    مي ترسم برف تمام شود و حرف من تمام نشود
    و كلمه هايم يخ زنند
    و هرگز نتوانم در مقابلت بیاستم و بگویم :
    دوستت دارم


  14. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #808
    اگه نباشه جاش خالی می مونه .::. RoNikA .::.'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    p30world
    پست ها
    271

    پيش فرض کاش پنجره ها کوتاه نشده بودن.

    امروز از کنار مدرسه ی ابتدایی که میرفتم بعد از کلی سال رد شدم . یه نگاه که به دیوار کردم همه چی یادم اومد ناخود اگاه خنده ام گرفت از شیطونی های بچگی . به دیوار نگاه کرم یادم افتاد هر وقت میرسیدم به دیوار مدرسه سایه ی افتاب رو که با قدم مقایسه می کردم می فهمیدم چقدر زود اومدم . ( هیچ وقت دیر نرفتم مدرسه) . یه نگاه دیگه کردم . وای خدا این پنجره ها که اون موقع برام اینقدر بلند بودن و فقط بچه های راهنمایی و دبیرستان دستشون بهشون می رسید چقدر کوتاه شدن . چقدر زود گذشت . چه خاطرات خوبی داشتم .

    یادش بخیر عجب دورانی بود . توی مدرسه سر کلاس های ابتدایی . توی مدرسه توی سر و کله ی هم میزدیم اما همدیگه رو نمی زدیم . دنبال هم می کردیم اما همدیگر رو نمی دووندیم . بازی می کردیم . بازی رو می بردیم خوشحال می شدیم اما از برد خودمون نه از باخت اونها . . با هم می خندیدیم اما به هم نمی خندیدیم . با هم بازی می کردیم اما همدیگه رو به بازی نمی گرفتیم . و خیلی چیز های دیگه
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    دفعه ی دیگه که از بقل مدرسه ام رد بشم
    فکر کنم دلم بخواد اون پنجره ها هیچ وقت کوتاه نمی شدن

  16. 2 کاربر از .::. RoNikA .::. بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #809
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    می خواهم تا آخر عمر خانه نشین خیال تو باشم. به یاده رفتنت مثل

    ابرها بغض کنم به نامه های ننوشته ات پاسخ بدهم و از پشت پنجره به

    آرزوهایت سلام کنم.می خواهم تا انتهای این جاده همچنان بی قرار تو

    باشم و تمام لحظه ها رابه عشق دیدن تو طی کنم.می خواهم با تو از

    حادثه عبور کنم.

    کسی را نداشتم تا با او از رازهای کوچک بگویم.از دانه های شبنم بر

    تیغه های علف ، کسی را نداشتم تا با او از رازهای بزرگ بگویم... از

    انچه در دلم می گذرد ...

  18. 3 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #810
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    2,464

    پيش فرض

    با دلی پر مخاطره و روانی نا آرام سر به سفر میگذارم.
    اشکهایم هوای مسابقه با سیل را دارند.....
    من جدایی را نمی پذیرم....
    سکوت را نمی پذیرم.....
    دوست دارم با ترنم بهاری وجود تو زندگی کنم....
    پس بیا.....
    بیا....
    بیا و به من بگو تنهایم نمیگذاری
    و مرا در بیابان دل شکستگی رها نمیکنی.
    چرا که گذر ثانیه های من در گرو عشق توست تمام آرزوی من.

  20. 2 کاربر از tohidkh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •