تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 81 از 312 اولاول ... 317177787980818283848591131181 ... آخرآخر
نمايش نتايج 801 به 810 از 3117

نام تاپيک: اسرار ماوراء

  1. #801
    آخر فروم باز hamed1297's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2005
    محل سكونت
    shiraz
    پست ها
    6,343

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط zolgharnein
    منظورتون از اينها چيه مطالب متفیزیک را میگین
    منظورم خم کردن سوزن و دیگر اشیاء بود.

  2. #802
    اگه نباشه جاش خالی می مونه snow chem's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    اونجائى كه مردمش هنوز خدا رو فراموش نكردن!
    پست ها
    323

    1

    نقل قول نوشته شده توسط mehd20_esf
    ولي از وقتي تحقيقاتمو در اين باره شروع كردم فهميدم همه جهان در خود انسان پيچيده شده
    پس سعي كنيد خودتونو بشناسيد تا خدا را بشناسيد
    چقدر با كلاس حرف زدم!

    آره عزيزم ، هم با كلاس حرف زدى‌ هم متفكرانه .
    انگار تو هم تا حدودى درك كردى !

  3. #803
    آخر فروم باز Alireza_Shafaei_PCworld's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2004
    محل سكونت
    اصفهان
    پست ها
    2,077

    پيش فرض

    راستی من یک پیشرفت مهم داشتم!

    من تا حالا فکر میکردم که امکان داره آدم خواب نبینه!
    خودم توی ماه دوبار بیشتر خواب نمیدیدم!
    ولی حالا هر شب 3 تا خواب
    و هر روز ظهر 2 خواب میبینم!
    یعنی روزی 5 تا خواب
    که خیلی پیشرفته به نظر من!
    من توی خواب نکات متعجب کننده ی زیادی میبینم!
    انگار خواب را طوری تعریف کردن که طبیعی نباشه!
    یعنی غیر ممکن نکته غیر طبیعی توی یک خواب نبینی!
    ولی من فقط یک بار از این نکته برداشت کردم که دارم خواب میبینم!
    و .....


    باید بیشتر روی خودم و نتیجه گیریهام کار کنم!

  4. #804
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    پست ها
    63

    پيش فرض

    اين خيلي خوبه
    ولي غيرممكنه أدم خواب نبينه
    پیشرفتت اين نيست كه خواب بيشتر مي بيني
    اينه كه خواب بيشتر يادت ميمونه
    البته اين تمرين مستمر باشه جلوي فراموشي در دوران پيري رو هم مي گيره

  5. #805
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    پست ها
    63

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط snow chem
    آره عزيزم ، هم با كلاس حرف زدى‌ هم متفكرانه .
    انگار تو هم تا حدودى درك كردى !
    مرسي
    شما لطف داري

  6. #806
    اگه نباشه جاش خالی می مونه zolgharnein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    جاده سانتیاگو
    پست ها
    223

    پيش فرض

    خاصان خدا
    =--==-=-=---==-=-

    غلام حاجی فرمودند:خادا رحمتش کند یک درویش عباسی بود توی مقبره خاتون ابادیها این مرد خادم مقبره خاتون ابادیها بود و خودش هم مرد بزرگواری بود.شبها حالاتی داشت،اصلا این مرد خواب نداشت،همه اش مشغول عبادت و ذکر ریاضت بود.ایشان برای من تعریف کرد:غلامی بنام فولاد بوده که نوکری خانه حاجی را میکرده غلاهای دیگر از روی حسادتی که به )فولاد(داشتند پیش حاجی بدگویی میکردند.
    حاجی میگفته من تا با چشمان خودم نبینم حرف شما را باور نمی کنم،هر دفعه که می گفتند:حاجی می گفت:من هنوز چیزی ندیدم.تا اینکه سالی خشکسالی میشود و همه جهت دعای باران به تخت فولاد برای مناجات می روند.فولاد نزد حاجی می اید و اجازه میگیرد که اقا اگر می شود امشب به من اجازه دهید من ازاد باشم.حاجی برای مچگیری او را ازاد میگذارد.غلام به طرف قبرستان تخت فولاد می اید و وضو میگیرد و دو رکعت نماز میگذارد و صدا می زند خدا صورتم را از روی این خاکها بر نمی دارم تا باران رحمت خود را بر این بندگان گنهکارت نازل کنی،دیگر نمی خواهم این مردم بیایند و به زحمت بیفتند.
    حاجی می گوید یک وقت دیدم یک لکه ابری بالا امد و باران رحمت نازل ش.من طاقتم تمام شد و امدم فولاد را صدا زدم و گفتم از این تاریخ من غلام تو هستم.
    غلام گففت برای چه؟گفتم من شاهد قضایای تو بودمو خدا هم بخاطر دعای مستجاب تو باران را نازل کر.امشب من هرچه دارم مال تو باشد.
    غلام وقتی فهمید که خواجه پی به امور او برده گفت:ای ارباب تو من را ازاد کن،اربا میگوید:من غلام تو هست.لغام سرش را روی خاک کیگذارد و میگوید:خدایا این خواجه مرا ازاد کرد،از تو میخواهم مرا از این دنیا ازاد کنی.خواجه میبیند غلام سراز سجده بر نداشت.وقتی نگاه می کند میبیند فولاد به رحمت خدا رفته. همانجا به خاکش میسپارند.
    -==--=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-
    میبخشید اما من این داستان واقعی را خوندم و خیلی برام جالب و اموزنده بود گفت شما هم استفاده کنید.اگه علاقه دارید بازم مینویسم.
    موفق باشید.

  7. #807
    اگه نباشه جاش خالی می مونه zolgharnein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    جاده سانتیاگو
    پست ها
    223

    پيش فرض

    mehd20 از اين كه درباره تلكينزي نظرت را نوشتي ممنون

  8. #808
    اگه نباشه جاش خالی می مونه deer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    430

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط zolgharnein
    خاصان خدا
    =--==-=-=---==-=-

    غلام حاجی فرمودند:خادا رحمتش کند یک درویش عباسی بود توی مقبره خاتون ابادیها این مرد خادم مقبره خاتون ابادیها بود و خودش هم مرد بزرگواری بود.شبها حالاتی داشت،اصلا این مرد خواب نداشت،همه اش مشغول عبادت و ذکر ریاضت بود.ایشان برای من تعریف کرد:غلامی بنام فولاد بوده که نوکری خانه حاجی را میکرده غلاهای دیگر از روی حسادتی که به )فولاد(داشتند پیش حاجی بدگویی میکردند.
    حاجی میگفته من تا با چشمان خودم نبینم حرف شما را باور نمی کنم،هر دفعه که می گفتند:حاجی می گفت:من هنوز چیزی ندیدم.تا اینکه سالی خشکسالی میشود و همه جهت دعای باران به تخت فولاد برای مناجات می روند.فولاد نزد حاجی می اید و اجازه میگیرد که اقا اگر می شود امشب به من اجازه دهید من ازاد باشم.حاجی برای مچگیری او را ازاد میگذارد.غلام به طرف قبرستان تخت فولاد می اید و وضو میگیرد و دو رکعت نماز میگذارد و صدا می زند خدا صورتم را از روی این خاکها بر نمی دارم تا باران رحمت خود را بر این بندگان گنهکارت نازل کنی،دیگر نمی خواهم این مردم بیایند و به زحمت بیفتند.
    حاجی می گوید یک وقت دیدم یک لکه ابری بالا امد و باران رحمت نازل ش.من طاقتم تمام شد و امدم فولاد را صدا زدم و گفتم از این تاریخ من غلام تو هستم.
    غلام گففت برای چه؟گفتم من شاهد قضایای تو بودمو خدا هم بخاطر دعای مستجاب تو باران را نازل کر.امشب من هرچه دارم مال تو باشد.
    غلام وقتی فهمید که خواجه پی به امور او برده گفت:ای ارباب تو من را ازاد کن،اربا میگوید:من غلام تو هست.لغام سرش را روی خاک کیگذارد و میگوید:خدایا این خواجه مرا ازاد کرد،از تو میخواهم مرا از این دنیا ازاد کنی.خواجه میبیند غلام سراز سجده بر نداشت.وقتی نگاه می کند میبیند فولاد به رحمت خدا رفته. همانجا به خاکش میسپارند.
    -==--=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-
    میبخشید اما من این داستان واقعی را خوندم و خیلی برام جالب و اموزنده بود گفت شما هم استفاده کنید.اگه علاقه دارید بازم مینویسم.
    موفق باشید.
    خيلي جالب بود ولي ما چه جوري از اين استفاده كنيم
    باز هم بزارمطلب

  9. #809
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mercedes's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    وراء
    پست ها
    367

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط zolgharnein
    خاصان خدا
    =--==-=-=---==-=-

    غلام حاجی فرمودند:خادا رحمتش کند یک درویش عباسی بود توی مقبره خاتون ابادیها این مرد خادم مقبره خاتون ابادیها بود و خودش هم مرد بزرگواری بود.شبها حالاتی داشت،اصلا این مرد خواب نداشت،همه اش مشغول عبادت و ذکر ریاضت بود.ایشان برای من تعریف کرد:غلامی بنام فولاد بوده که نوکری خانه حاجی را میکرده غلاهای دیگر از روی حسادتی که به )فولاد(داشتند پیش حاجی بدگویی میکردند.
    حاجی میگفته من تا با چشمان خودم نبینم حرف شما را باور نمی کنم،هر دفعه که می گفتند:حاجی می گفت:من هنوز چیزی ندیدم.تا اینکه سالی خشکسالی میشود و همه جهت دعای باران به تخت فولاد برای مناجات می روند.فولاد نزد حاجی می اید و اجازه میگیرد که اقا اگر می شود امشب به من اجازه دهید من ازاد باشم.حاجی برای مچگیری او را ازاد میگذارد.غلام به طرف قبرستان تخت فولاد می اید و وضو میگیرد و دو رکعت نماز میگذارد و صدا می زند خدا صورتم را از روی این خاکها بر نمی دارم تا باران رحمت خود را بر این بندگان گنهکارت نازل کنی،دیگر نمی خواهم این مردم بیایند و به زحمت بیفتند.
    حاجی می گوید یک وقت دیدم یک لکه ابری بالا امد و باران رحمت نازل ش.من طاقتم تمام شد و امدم فولاد را صدا زدم و گفتم از این تاریخ من غلام تو هستم.
    غلام گففت برای چه؟گفتم من شاهد قضایای تو بودمو خدا هم بخاطر دعای مستجاب تو باران را نازل کر.امشب من هرچه دارم مال تو باشد.
    غلام وقتی فهمید که خواجه پی به امور او برده گفت:ای ارباب تو من را ازاد کن،اربا میگوید:من غلام تو هست.لغام سرش را روی خاک کیگذارد و میگوید:خدایا این خواجه مرا ازاد کرد،از تو میخواهم مرا از این دنیا ازاد کنی.خواجه میبیند غلام سراز سجده بر نداشت.وقتی نگاه می کند میبیند فولاد به رحمت خدا رفته. همانجا به خاکش میسپارند.
    -==--=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-
    میبخشید اما من این داستان واقعی را خوندم و خیلی برام جالب و اموزنده بود گفت شما هم استفاده کنید.اگه علاقه دارید بازم مینویسم.
    موفق باشید.
    ممنون ذوالقرنین جان
    تخته پولاد اصفهان بزرگان زیادی خوصوصا سحرهای جمعه یک ساعت قبل ار اذان یه برنامه عرفانی دارند

  10. #810
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mercedes's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    وراء
    پست ها
    367

    پيش فرض

    nightmar عزیز کم پیدا هستند

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •