یاس بوی حوض کوثر می دهد
عطر اخلاق پیمبر می دهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه های اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
می چکانید اشک حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
سلام. خوبی اقا محمد ؟
یاس بوی حوض کوثر می دهد
عطر اخلاق پیمبر می دهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه های اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
می چکانید اشک حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
سلام. خوبی اقا محمد ؟
ستاره ای آنجاست
ستاره ای تاریک
من از ستاره ی تاریک مرده می ایم
من از هجوم آتش تردید می سوزم
تمام استخوان من از شعله های شک گدازان است
و آرزو دارم
یقین کنم کنون
شاعر: سیما یاری
نشسته ماه بر گردونه عاج .
به گردون می رود فریاد امواج .
چراغی داشتم، کردند خاموش،
خروشی داشتم، کردند تاراج ...
جز برای یکی
حتی
اگر
تمام وجودت
چو تکه های ابر
ذره ذره آب شود
و چون کوه فرو ریزد
خود را
به اندازه ی سر سوزنی
برای کسی
حقیر مکن
پروانه فتاحی طاری
نمی دانم دلم از چی گرفته؟
برای ریزش باران چه دیر است
کسی پروانه ها را برده با خود
به آن جایی که شب هایش اسیر است؟
به آوازی که حسرت را صدا زد
شبی آن مرد چوپان در دلم مرد
تو می دانی چرا تنها شدم من؟!!
صدای نی مرا با خود کجا برد؟!
دوش مرغی به صبح مینالید عقلو صبرم ببرد و طاقت و هوش
شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعين اگر در وقت جان دادن تو باشي شمع بالينم
حديث آرزومندي که در اين نامه ثبت افتاد همانا بيغلط باشد که حافظ داد تلقينم
مردی نبود فتاده را پای زدن---------------گر دست فتاده ای بگیری مردی
ياد ايامي که در گلشن فغاني داشتم
در ميان لاله و گل ، آشياني داشتم
گرد آن شمع طرب مي سوختم پروانه وار
پاي آن سرو روان ، اشک رواني داشتم
مژده وصل تو كو كز سر جان برخيزم
طاير قدسم و از دام جهان برخيزم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)