مجال سخن تا نبینی به پیش...........به بیهوده گفتن مبر قدر خویش
مجال سخن تا نبینی به پیش...........به بیهوده گفتن مبر قدر خویش
شايد دوباره پر شدم از جنس درد ها
کوه تمام خاطره ها مثل مرد ها
بعد از تو تا تمام زمين راه مي روم
شايد تصادفيست غم دورگرد ها
در لا بلاي ثانيه هاي پريده رنگ
گم مي شوم ميان شما بين زرد ها
کاش آن روز که تقديم تو شد همه ي هستي من
مي سپردم که مواظب باشي جنس اين جام بلور است
رسم اين شهر عجيب است بيا برگرديم
قصد اين قوم فريب است بيا برگرديمعشق بازيچه ي شهر است ولي در ده مادختر عشق نجيب است بيا برگرديمكرمها در دل هر كوچه اقامت دارند
روستا مامن سيب است بيا برگرديمچه حسابيست در اين شهر كه در مبحث جبر
جاي بعلاوه صليب است بيا برگرديم
شاعر هنوز از درد غربت مي نويسد
از لحظه هاي تلخ هجرت مي نويسد
در خانه اما دست خون آلود جلاد
برچهره ي خورشيد طلمت مي نويسد
روي دخيل
بسته بر بازوي گل ها
اوراد جادوي جهالت مي نويسد
آن لكه را خوشباورانه ، قطره ديديم
گفتيم دريا را به جرأت مي نويسد
آنانكه خاك را به نظر كيميا كنند--------آيا شدو كه گوشه چشمي به ما كنند؟شايد دوباره پر شدم از جنس درد ها
کوه تمام خاطره ها مثل مرد ها
بعد از تو تا تمام زمين راه مي روم
شايد تصادفيست غم دورگرد ها
در لا بلاي ثانيه هاي پريده رنگ
گم مي شوم ميان شما بين زرد ها
دریچه احساس
از نور خالی؟
عادت معمول؟
برای خوندن غزل
اونم از چشم
اونم چندین بار
نباید به عادت تکیه کرد
غزل چشم را باید با دل
و جان خوندش
پس از روی عادت نیست
دل عاشق بی پرواست
پس چه خوب است که
عاشق ،حرف دل و روحش را
بازگو میکند
با شعرش
با حسش
با قلبش
با دلش.
شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیم زنده ز دور
هم عنان گشته هم زبان هستم.
*
جاده اما ز همه کس خالی است
ریخته بر سر آوار آوار
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم.
از نیما
مدتي است ديگر صدايم را نمي شنوي
صدايت را نمي شنوم
درست از همان روز كه گفتي تنهايت نمي گذارم
مي نويسم شايد بخواني
اما حالا ديگر خواندنت هم دردي را از من دوا نمي كند
مي داني
روزها مي گذرد
ماه ها مي گذرد
و سالها نيز خواهند گذشت
اما چيزي در من تغيير نمي كند
هيچ چيز
انگار كه چيزي را گم كرده باشم
هر روز به دنبال اش مي گردم
نمي دانم گم كرده ام
يا جايي جا مانده است
يا شايد تو آن را با خود برده اي
جايش خالي است
مي سوزد
...
و هيچ چيز ديگري جايش را پر نخواهد كرد
سلام باز من خوردم به پست اخر!!!
خوبید؟
دلبر عزيز، شوخ با تميز، برخيز و بريز زان مي که جوان سازد، عشقم به تو پردازد
تو اگر عشوه بر خسرو پرويز کني همچو فرهاد روم از عقب کوه کني
تو مگر، تو مگر، ماه نکو روياني
تو مگر، تو مگر، شاه پري روياني
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)