آهنگ زنگ من روی موبایلت بابقیه فرق داشت
ولی آهنگ زنگت روموبایلم مثل بقیه بود!
توبه خاطراینکه بفهمی منم
ومن به خاطراینکه باهرزنگ فکرکنم تویی...!
آهنگ زنگ من روی موبایلت بابقیه فرق داشت
ولی آهنگ زنگت روموبایلم مثل بقیه بود!
توبه خاطراینکه بفهمی منم
ومن به خاطراینکه باهرزنگ فکرکنم تویی...!
Last edited by s@har; 31-08-2011 at 20:58.
من به این فاصله عادت دارم،
به همه وسعت این دوری ها،
نه صدایت کردم،
نه شکایت کردم،
...
...من به این قلب پر از آدمک تو
به همه وسعت بی حد هوس های تو عادت دارم
نه نگاهت کردم،
نه شکایت کردم
من تو را در همه این احوال،
مثل دیوانه مستی که پر از عشق ابدگونه شده
از ته قلب پرستیدم و لبریز ز رویا گشتم
نه لمست کردم،
نه شکایت کردم،
و در این فاصله و دوری ها،
در میان همه امواج پر از عمق نبودن هایت
باز هم؛
من تو را می خواهم
من تو را می خواهم
گرد و غباری که دلم گرفته
حوصله زیر و زبر نداره
ساقه خشکیده بید صبرم
خم شده و نای تبر نداره
میاد با اینکه آخرای قصه است
از رو دوشت یه بارو بر میداره
یعنی یکی پیدا نمیشه از دور
برای این خسته خبر بیاره
اگه میاد بهش بگید بجنبه
غصه داره دخل منو میاره
دوستش دارم عاشقشم این شعر رو
Last edited by vahidhgh; 02-09-2011 at 02:39.
چَپ کـه بــروـے ٬
راست ٬ راســت دروغ هــَم کـه بگویــے
باز خــُـدایــے میکُند احسـاس بـودنَــت تنـــ ها .. : )
ƧOlraD
دلم کسی را میخواهد، که نابینا باشد
خط بریل بداند
فصل به فصل
تنم را بخواند
بازی های ادبی ام را کشف کند
دستش را بگیرم…
بازو به بازو
دنیا را برایش تعریف کنم
چشمش شوم
و تمامی زشتی های جهان را
برایش
از قلم بیاندازم
قربونت برم الهی
تو لباس عروسی چه ماهی
قسمت من که نبودی
برو خوشبخت بشی الهی
سیگارت را
با او
روشن
کن
تکلیفت را
با مـن
عُمریست در شبِ چشمهات
گیر انداختهای دلَم را
حالا
پَرَم میدهی که برو؟!
من در این مسلخ عشق
گرچه قربانی بی مهری یک بت شده ام
تو اگر بت شدی و من به پرستیدن تو خوو کردم
...
بت تو ساخته دست خودم بود
که سازنده بت
با همان قدرت سازندگی اش
تاب شکستن دارد
من از آواره گی _ سالهای _ پیش از این با تو حرف زدم
و زندگی مستعارم را
به پیشنهاد تو
از تناسخ خاطره های ناقصمان
به بلوغ دردناکی مبتلا کردم
چه اعتراف سهمناکی بود
وقتی دستهایم برابر صدایت لرزید
و نگاهم لبهای ندیده ات را بوسید
تو می دیدی چگونه حرفهای تردم
شبیه شعر می شود
و من از ستوه این همه حرف
چگونه زمان را زیر پاهایم له می کنم ؟
من صریح تر از لهجه ی آفتاب سوختم
و این شهامت تلخ زنانه را
لای سیگارهایم سوزاندم
تا هیچ نبینم از این نفرین فاصله ها .
ولی کاش
شکوه تنهاییم را نمی آشفتی !
من ا ز زل زدن خورشید
روی پنجره بیزارم
و بخشش ابر
یادم داد که ببارم وبگذرم...
حالا آینه ها را
به باقی روزهای تو تقدیم می کنم
تا از انعکاس خنده هایت مست شوی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)