تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 80 از 640 اولاول ... 307076777879808182838490130180580 ... آخرآخر
نمايش نتايج 791 به 800 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #791
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    قول می دهم !
    بیا و از خیر خواندن خواب و تعبیر ترانه ام بگذر
    تو که از بادیه ی بادها برنمی گردی
    دیگر چه کار به کار عطر گلاب گریه های من داری ؟
    بگذار شاعری
    در این سوی سیاهی مدام خواب تو را ببینید
    مگر چه می شود ؟
    چه می شود که هی بگویم بیا و نیایی ؟
    من به همکلامی با کاغذ
    و همین عکس سیاه و سفید قاب خاتم راضیم
    تو رضایت نمی دهی ؟
    باور کن گریستن تقدیر تمام شاعران است
    کوچه را ببین
    هنوز آن غول زیبا در مهتابی خاموشی خود می گرید
    آنسو ترک زنی تنها در غربت اینه
    و این سو شاعری از اهالی آفتاب
    دیگر به کجای ابرها بر می خورد
    که من هم بی امان برای تو ببارم ؟
    می بخشی ! گلم
    همیشه می خواستم بی علامت سوال برایت بنویسم
    اما اضطراب تپش های ترانه که مهلت نمی دهد
    دیگر برو !
    دل نگران هم نباش
    شاخه ی شعر هیچ شاعری
    در شن باد بغض و شب بیداری ریشه نخشکانده است
    من هم پیش از پریدن پروانه ها نخواهم مرد
    قول می دهم فردا
    کنارهمین دفتر خیس منتظرت باشم
    در هر ساعت از سکوت ترانه که بیایی
    مرا خواهی دید
    قول می دهم

    __________________

  2. #792
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
    در میان لاله و گل آشیانی داشتم

    گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
    پای آن سرو روان اشک روانی داشتم

    عشق را از شوق بودم خک بوس درگهی
    چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم

    در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود
    در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم

    درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من
    داشتم آرام تا آرام جانی داشتم

    بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش
    نغمه ها بودی مرا تا همزبانی داشتم

  3. #793
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
    بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم

    سردمهری بین که هر کس بر آتشم آبی نزد
    گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم

    سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
    لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم

    همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
    سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم

    سوختم از آتش دل در میان موج اشک
    شور بختی بین که در آغوش دریا سوختم

    شمع و گل هم هر کدام شعله ای در آتشند
    در میان پکبازان من نه تنها سوختم

    جان پک من رهی خورشید عالمتاب بود
    رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم

  4. #794
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    نه دل مفتون دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی
    نه بر مژگان من اشکی، نه بر لبهای من آهی
    نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
    نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
    نیابد محفلم گرمی، نه از شمعی، نه از جمعی
    ندارم خاطرم الفت، نه با مهری، نه با ماهی
    بدیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی
    به بخت واژگون باشد، اگر خندان شوم گاهی
    کیم من؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
    نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی
    گهی افتان و حیران، چون نگاهی بر نظر گاهی
    رهی تا چند سوزم در دل شب ها چو کوکب ها
    به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی

  5. #795
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    مادربزرگ می گفت
    در عمق صندوق بی قفل خود
    نشان و نقشه ی دیار دوری را نهان کرده است
    که در آنجا
    بادی از بیشه ی بوسه ها نمی گذرد
    می گفت وقتی در آن دیار
    نام سار و صنوبر را فریاد می زنی
    کوه ها صدای تفنگ و تیشه را برنمی گردانند
    آنجا
    سف سبز سپیدارها بلند
    و حنجره ی خروسها
    پر از صدای فانوس و صبح و ستاره است
    حالا
    گاهی هوس می کنم سراغ صندوق بروم
    بازش کنم
    و نشان آن وادی دور را بیابم
    اما می ترسم ستاره جان
    می ترسم حکایت آن جزیره ی رؤیا
    تنهاخیال خامی در دایره ی بی مدار دریا باشد

  6. #796
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    وقتی کبوتر واژه یی
    تور بی طناب ترانه می افتد
    بر می دارمشمی بوسمشو رهایش می کنم
    همان بوسه برای تداوم ترانه ام کافی ست
    به زدودن اشکیاز زوایای گریه ها رضایت نمی دهمن
    می خواهم شعرم را به خط خوش بنویسم
    نمیخواهم از پی واژه ها تا پلکان کتاب و کوره راه لغت نامه ها سفر کنم
    تنها میخواهم
    دمی سر بر شانه یی بگذارم
    و به اندازه ی دوری دست مرداب و دامن درناها گریه کنم
    دیگر اینکه چرا شانه یی آشناتر از سپیدی کاغذ و قامت قلم نمی یابم
    جوابش در چشم های توست
    که شهد نام و شکوه شانه ات را
    از گریه های من دریغ می کنی
    حالا که کسی در حوالی خلوت خاموش ما نیست
    لحظه یی به دور ازقافیه های غرور و گلایه به من بگو
    آیا تمام این ترانه های اشک آلودبه
    تکرار آن روزهای زلال زنبق و رازقی نمی ارزند؟
    Last edited by دل تنگم; 12-03-2008 at 12:11.

  7. #797
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    میخواستم

    چشمهای تو را ببوسم

    تو

    نبودی باران بود

  8. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #798
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    بي تو

    نه بوي خاك نجاتم داد

    نه شمارش ستاره ها تسكينم

    چرا صدايم كردي؟

    چرا؟

    سراسيمه و مشتاق

    اين همه سال بيهوده در انتظار تو ماندم و نيامدي

    نشان به آن نشان

    كه دو هزار سال از ميلاد مسيح مي گذشت

    و عصر

    عصر واليوم بود و فلسفه!!!!!!

  10. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #799
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    نشسته ای و مرور می کنی

    گزینه خواب های خدا را

    روی پاره کاغذی برایم نوشته ای

    غروب نیست

    هنوز بچه های روی سرسره جیغ می کشند

    هنوز هم کنار تو نیستم

    تو فکر می کنی : بیا کنار

    بیا کنار من

    سرسره تنهاست

    تو نیستی

    و روی پاره کاغذی که برایم نوشته ای

    تمام قصه خیس می شود

    ...

  12. #800
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    سر خود را مزن اینگونه به سنگ
    دل دیوانه تنها دل تنگ
    منشین در پس این بهت گران
    مدران جامه جان را مدران
    مکن ای خسته درین بغض درنگ
    دل دیوانه تنها دلتنگ
    پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
    قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
    دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
    سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
    آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
    چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین
    نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
    نه همین در غمت اینگونه نشاند
    با تو چون دشمن دارد سر جنگ
    دل دیوانه تنها دل تنگ
    ناله از درد مکن
    آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
    با غمش باز بمان
    سرخ رو با ش ازین عشق و سرافراز بمان
    راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
    دل دیوانه تنها دل تنگ...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •