يه درخواست شعري سخت... در مورد ماشين پيكان و خداحافظي و قديمش يه شعر بگين ...
متشكرم
يوسف
يه درخواست شعري سخت... در مورد ماشين پيكان و خداحافظي و قديمش يه شعر بگين ...
متشكرم
يوسف
نوشته شده توسط Y.O.U.S.E.F.P.3.0
فعلا اينو داشته باش تا سر فرصت راجع به اونم بگم:
حسرت به دل
بعد یکسال که در نوبت ماشین بودم// بس بدهکار به مادرزن و رامین بودم
مُنشی شرکت مذکور تلفن فرمود// ماشینت آمده برخیز و بیا خیلی زود
صبحدم سرخوش و شاداب شدم من راهی// بسکه خوشحال بُدم لب نزدم بر چایی
الغرض رفتم ودادند به من تحویلش// عذرخواهی بنمودند از این تأخیرش
هرچه کردند که در باز شود، باز نشد// کوفتند چند عدد مشت و لگد ، بازنشد
شیشه اش را بشکستند و شدم داخل آن// باد در غبغب و خوشحال به دستم فرمان
تا که استارت زدم بانگ غریبی برخاست// مانده بودم که چنین بانگ و صداها زکجاست
سعی کردم بزنم دنده تکانش بدهم// تا از آنجا کمی تغییر مکانش بدهم
سعی من بی خود وگویی موتورش جام شده// عین اسبی که پس از سرکشی اش رام شده
دکمه بوق زدم صندلی اش گردان شد // کولرش را که زدم آینه اش چرخان شد
دنده قاطی شد و دررفت دوچرخش از جا // من ِبیچاره شدم واله و مست و شیدا
مات و مبهوت ازاین چیزعجیب الخلقه //عصبانی شدم از اینکه بخوردم حُقه
عرض کردند به من چون که گارانتی بُوَد این// جای غم نیست مبادا که شوی تو غمگین
بهر تعمیر به تهران همی برده شود// بعد شش ماه دگر حاضر و آماده شود
دست خالی به سوی خانه سرازیر شدم// دیگراز خودرو وما شین و اوتول سیر شدم
ماند «جاوید» به دل حسرت ماشین قشنگ // خورد بر قلب من از غصه بسی تیر خَدَنگ
عقل و عشق
خدا كند كه گرفتار عشق گردد دل// چرا كه چاره ي هردرد بي دوا باشد
زدست عقل گريزان شو و به عشق بكوش// خوش آندلي كه بدو زار و مبتلا باشد
درون ميكده ي عشق ، عقل زايل شد// به دست ساقي آن ، جام دلربا باشد
ميان عاشق و عاقل قرابتي نَبُوَد//چرا كه عاقل از اسرار دل رها باشد
تو درس معرفت اوّل بخوان و عاشق شو// بدون معرفت عاشق شدن بلا باشد
زدل رود غم اگر عشق خانه در آن كرد// حساب عشق و غم از ابتدا جدا باشد
به راه عشق خطرها ببايدت «جاويد»// در اين مقام نه جاي غَش و ريا باشد
اي والله
به خدا که من لذت مي برم از اين اشعار شما
هر روز بدون استثنا يه سري به اين سايت مي زنم فقط به خاطر اشعار شما
ولي متاسفانه دير به دير شعر ميگيد
به هر حال ممنون از شما شاعر خوب کشورمون
به یاد سریال خوب شبهای برره:
بیا بریم شهر کدوم شهر همون شهری که ایکس و بنگ داره آی بله
گاه وافور گاه سیخ و سنگ داره آی بله
سیخ و سنگش را بگیر، تریاک و بنگش را بگیر
با جوانان ایکس میل جنگ داره آی بله
بیا بریم شهر کدوم شهر همون شهری که دخترناز داره آی بله
درخیابان چهره ای طناز داره آی بله
آدرس خونه ش بگیر، نمرۀ موبایلش را بگیر
چون که صدها عاشق جانباز داره آی بله
بیا بریم شهر کدوم شهر همون شهری که دزداش بی شمارند آی بله
وقتی دزدیدند پولا را می شمارند آی بله
کُلت و یوزیش را بگیر ، اموال دزدیش را بگیر
پول دزدی را به بانکی می سپارند آی بله
بیا بریم شهر کدوم شهر همون شهری که ماشیناش زیاده آی بله
زورشون می آد برن پای پیاده آی بله
بنز و پژوش را بگیر، ماشین رنوش را بگیر
چون که با بنز و پژوویراژ داده آی بله
بيا بريم شهر كدوم شهر همون شهري كه الاف داره اي بله
الاف انواع داره , سر خيابون و سر كوچه داره اي بله
مشت و تهديدش را بگير . فوش ناموسش را بگير
گر سواره بودي , حال پياده برو منزل اي بله
(( مسيح ))
![]()
نوشته شده توسط entezar
با تشكر از تو دوست عزيز از اين پسسعي مي كنم بيشتر بنويسم
تن فروش
تواي تن خستۀ مرداب ظلمت**واي غرقابِ گرداب مذلّت
تنت هر لحظه در دست غريبي ست**سرت هر دم به پندار ِفريبي ست
تنت بازيچۀ دستان شهوت**دلت دریاچۀ رنج و مرارت
چرا بخشيده اي اين دُرّ تن را؟**چرا حراج كردي اين بدن را؟
به هر گاهي هوسبازي تو را ديد **زباغ هستي تو غنچه اي چيد
گل باغت كنون پژمرده گشته**شرافت در وجودت مرده گشته
رهان كن گوهر تن را زمرداب**كه تا گردد دوباره باغت آباد
بزن بر سينۀ مرد هوسباز**جدا كن از تنت دستان پر آز
به لطف بي كران آن يگانه**بكن در وادي عصمت تو خانه
بُوَد درياي لطف او به غايت**خطا پوش است تاحد نهايت
بكن تن را ز عفت آبياري**مرو در وادی حِرمان و خواری
مددكار تو باشد حيّ‹‹ جاويد››**خداوند زمين و مهر و ناهيد
سلام
آيا شعري در مورد "مادر زن خوب" نگفتيد ؟
ممنون
موضوع جالبی است روش کار می کنمنوشته شده توسط entezar
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)