رویای پا
دیشب
اندازه ی صدها قواره آسمان
با ماه رقصیدم
گویا بهشت هم، اینجا بود
کاش می دیدی که چه زیبا راه می رفتم
بی هیچ عصایی
همین جا در خوابم
من
مثل هر شب
فردا
همین ساعت
از مسجد پشت حمام
کفش های خدا را می دزدم
رسول ادهمی
رویای پا
دیشب
اندازه ی صدها قواره آسمان
با ماه رقصیدم
گویا بهشت هم، اینجا بود
کاش می دیدی که چه زیبا راه می رفتم
بی هیچ عصایی
همین جا در خوابم
من
مثل هر شب
فردا
همین ساعت
از مسجد پشت حمام
کفش های خدا را می دزدم
رسول ادهمی
دلم شور می زند
چند روزی ست ،
"از خدا بی خبر"م
رسول ادهمی
قبل از اینکه حرفی بزنیم
از ته دل آه بکش
آه بکش!!
کار دارم...
میبینی؟
آه که میکشی،
شانه هایت بالا میرود
کمرت باریک تر به نظر می آید
این کار هر روز استکان هایی ست
که لب های تو را می خواهند...
رسول ادهمی
تو کنار پنجــره آمده بــودی
عکـس مــــ ـاه ☾ هــم
در حوضچـه ی حیاطِ خانـه ی مـا
می رقصـید
یا نه
مثل دل من می لــرزید
گیــج بودم
هــمین که خوســتم سـلام کـنم
دختـرم فریبــا از داخل خانه داد زد
بابا!! مثـلثِ برمــودا یعــنی چـی؟
»رسول ادهمی
حالا که کنار هم نیستیم
مثل من خودت را سرگرم کن
روی برگه ای سفید
خوش خط و خوانا
بنویس لب های من
بعد با کمی فاصله
کنارش بنویس
لب های تو
همینطور بنویس لب های من لب های تو
لب های من لب های تو
لب های من لب های تو
به نوشتن ادامه بده
دست نکش
بدون تردید جایی از نوشتنِ زیاد
کلافه خواهی شد
برگه را مچاله خواهی کرد
این لحظه یعنی خود خود بوسه
باور کن راست می گویم
کاغذ را که مچاله کردی
تمام لب های من
روی تمام لب های تو
افتاد
نخند
دست خودم نیست
دوری به سرم زده
بلای جان کاغذ شده ام
رسول ادهمی
با من جنگ داری
چرا یقه ی چمدان را می گیری؟
رسول ادهمی
باز هم كنار جزوه هاي دانشگاهت
كنار كتاب هاي فلسفه
همان درسهاي هميشگي
خواب رفتي
بي آنكه مرا يافته باشي
چند وقتي ست
روي بازوي دكارت مي خوابي
وبه فال حافظي كه براي خرده كانت ها مي گيري
و به قهوه اي كه با ارسطو خواهي خورد
به قرار جمعه ات با نيچه
به هزارو يك دليل بي منطق و بي علت و معلول
مي انديشي
و حواست نيست
كه من
كه من
كه من
هرچه برايت چاي ريخته ام
سرد شده
رسول ادهمی
Last edited by Sanomas; 06-03-2014 at 00:19.
چشم های من
با صورت تو
نسبت داشتند
رسول ادهمی
Last edited by Sanomas; 06-03-2014 at 00:19.
چشم هایم را که بستم
از روی شانه ام بپر
هیچ کدام از این قفس هایی که برایت ساخته ام
بزرگ نیستند
پرهای تو آسمان می خواهند
بیهوده به کم قانع نشو
اوج بگیر
فریب تابلو ها را نخور
شیشه ها دروغ می گویند
این اتاق یک پنجره ی باز بیشتر ندارد
حواسم نبود
پرواز کن
از روی شانه ام بپر
فکر کن لب بام ایستاده بودی نفسی تازه کنی
من هم خیال می کنم زندگی با گنجشک ها
خواب شیرینی ست که آدم ها
وقت ِ تنهایی شان می بینند
رسول ادهمی
Last edited by Sanomas; 21-02-2014 at 00:38.
شب های بی تو
مثل روز روشن بود
رسول ادهمی
Last edited by Sanomas; 21-02-2014 at 00:38.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)