از رو ملحفه و لباس داشتند به مریض شوک میدادند.آخه مگه مجبورید نشون بدین وقتی نمیتونید؟؟؟
از رو ملحفه و لباس داشتند به مریض شوک میدادند.آخه مگه مجبورید نشون بدین وقتی نمیتونید؟؟؟
امشب رو ندیدی که گیر به دیشب میدی؟
چرا مریم خودشو به رها قالب کرد؟
هی گفت خودمونیا بعد خودشم مونددددددددددددددددددددد
یعنی چی؟
کلا این بیماری فراموشی تو فیلما و سریالای ایرانی خیلی دستمایه قرار می گیره و خیلی هم کمدی میشه
رها ارسلان رو یادشه ولی باباش رو یادش نیست
خونه فرزاد و مادر و خواهر فرزاد رو یادشه ولی خود فرزاد رو یادش نیست
ما که از این بیماری سررشته ای نداریم ولی آیا اینجور فراموشی پیدا کردن که کسی از 2 تا اعضای خانوادش که یه عمر باهاشون زندگی کرده یکی رو یادش بیاد ولی یکی رو اصلا یادش نیاد یا جزو فانتزی ها نویسندست که به اسم حقیقت به خورد مردم میده؟
چطور امکان داره!؟ یعنی اون خاطراتی که از برادرش داره و پدرش هم توش بوده همه از ذهنش پاک شده و فقط اون خاطراتی که تنهایی با برادرش بوده یادش میاد؟![]()
اره باحاله حتی راه خونه رو هم بلد بود اما بقیه چیزا رو نه. اخه زورم میاد این نویسنده اینقدر داره پول می گیره بعد من می تونم بهتر ازش بنویسم.
کلا اصلا سریال ایرانی (بچز بعضی از طنزهای خوبش) و فیلم های ایرانی و فوتبال ایرانی رو نگاه نمی کنم. احساس می کنم به شعورم توهین میشه. حداقل اگه فیلم خارچی معنی و مفهوم هم نداشته باشه یه 3-4 تا صجنه و جلوه ویژه داره
ادم یه لذتی ببره.
مجبورم دم افطار بشینم سر سفره با بقیه خونواده با اعمال شاقه نگاش کنم. مطمئنم بعد از ماه رمضان ضرغامی میاد از عوامل فیلم به خاطر امار بالای جلب تماشاگر هنگام افطار تقدیر و تشکر می کنه.![]()
بابای مریم که به خون اردلان تمجید تشنه بود و سایش رو با تیر میزد.
خیلی غیر منطقی نیست یه هو رابطش خوب شد و قبول میکنه بیان خواستگاری؟
بعد از اون مسخره تر آخر خواستگاری چقدر با اردلان تمجید گرم میگیره و بعد دخترش رو همون شب میده به اردلان ببرش.
تو مصاحبه آخری عباس غزلی معلوم میشه که اینا اصلاً آخر فیلم رو هم هنوز ننوشتن و همزمان با فیلمبرداری داستان رو مینویسن. فیلمبرداریش هم تا آخر ماه رمضون ادامه داره.
معلومه وقتی داستان کامل نیست و تکلیف شخصیت ها مشخص نیست، بابا مریم و دخترش یه هو 180 درجه رفتارشون عوض میشه.
کلا مقصود سیر شدن شکم یه عده به هر نحو ممکن بود که الحمدالله حاصل شد. دیگه معنی و مفهوم و منطقی بودن ماجرا و شعور مخاطب هم به اندازه پشم ارزش نداره
بازم باید خدا رو شکر کرد به گندکاری سریال های سال های قبل نشد و کلا از شیطان بدبخت کشیدنش بیرون.
این قسمتش خیلی تابلو بود
وقتی راننده مُرد، آهنگ شماره ی 28 سریال فرار از زندان رو گذاشتن به نام ( Maricruz ) .
از آهنگ های فرار از زندان خیلی توش استفاده کردن،
اما من اسم رامین جوادی ( آهنگ ساز سریال فرار از زندان ) رو تو تیتراژ نمی بینم .![]()
الان این که اسم رامین جوادی رو نمیبینی خیلی مهمه؟
اصلا میدونی موضوع فیلم چیه؟![]()
عکسهای جدید از پشت صحنه سریال مادرانه
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اونجای که اردلان ،حسابدارش داشت میبرد همون موقعه داداش مریم با تاکسی رسید .بعد پشت در تاکسی بود هنوز در نبسته بود که میگفت اومدم دنبال کلیدا و اردلان تو ماشین کردن!معلوم نشد اون تاکسی چی شد یه دفع پرواز کرد که داداش مریم دوساعت دنبال ماشین میگشت![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)