روزی هم نوبتــ من خواهـــد شد
روز رفتـــن
دلم از رفتـــن آن سایه ی سرد
به تلاطم افتـــــاد
روزی هم شاید
از آنِ رفتن من باشـــد
رفتن از این دنیایـــِ بی احساس
رفتن اما بدونِ حتی یکــ آه
کوله بارم را سالهاستـــ بستم
کفش ها،یاد و خاطـــرها
همگی منتظرنـــد
من هم خواهم رفتــ
فردا نه
شاید اندکـــی نزدیکـــتر
شاید لحظه ی رفتـــن من
همین امــــروز باشـــد
کاش روزی حتی رهگذری
یادی از تلخ ترین
خنده و حتی غم من
در لحظه ی بودن های من باشـــد ... .
نکند بودن من در اعماق زمان حس نشود
شاید آمدنم پر غم بود ولی
رفتنم از هر لحظه کندن جان استـــ انگار
می روم از خاموشی و تنهایی دنیا رو به اوجـــــ.
............................