آره فک کنم...یا همونه یا یه ربطی به اون داره...
آره فک کنم...یا همونه یا یه ربطی به اون داره...
آره همونه
ولی در واقع اون موقع مرده بوده.
این چند وقته نرسیدم خوندن سنگ جادو رو ادامه... البته جون منو بگیری، نمیتونی رمان رو از من بگیری!این چند وقته یکی دیگه از آثار کریستی رو خوندم که حقیقتا محشر بود... اسم کتابش "چرا از ایوانز نخواستند؟" بودش! پیشنهاد میکنم کسایی که کارای آگاتا رو دنبال میکنن، حتما بخوننش...
به هر جال!
امروز فصل دو و سه رو خوندم... چند نکته راجع به این دو فصل به نظرم رسید که بد نیست بگم!
- شخصیت دادلی تو کتاب یک واقعا منزجر کنندست!
- ورنون دورسلی خوب از درل سازی پول در میاره که میتونه سالی سی چهل تا کادو رو متقبل بشه!!
- نمیدونم چرا با اومدن نام خانم فیگ یاد آمبریج میفتم!! کلا از نظر اخلاقی به نظر میرسه هم تیپ هم بودن! به خصوص علاقشون به گربه!
راستی یه سوتی که مدت ها پیش هم گفته شده بود، تو همین فصل دوم از کتاب یک موجود بودش! جایی که ماره به هری چشمک میزنه! و سوتی این بوده که مار ها پلک ندارن که چشمک بزنن! ولی چیزی که واسه من جالبه اینه که ماره بدون اینکه هری بهش چیزی بگه یا علامتی بهش بده، تا هری رو میبینه بهش چشمک میزنه! کلا ماره جالب و باهوشی بوده!!
فصل سه هم انصافا یکی از باحالترین فصلای کتاب سه هستش!! فرار از نامه ها!!
بخش مورد علاقه من تو فصل سه:
ورنون: دادلی برو نامه ها رو بیار!
دادلی: به هری بگو بره بیاره!
ورنون: هری برو نامه ها رو بیار!
هری: به دادلی بگیرن بره بیاره!
ورنون: دادلی با عصای مدرسه ات یه سیخونک بهش بزن!!
![]()
چقد سوت و کور شده اینجا
تالار اسرارو از امروز شروع می کنیم؟!![]()
بله. تالار اسرار از امروز شروع شده!تالار اسرارو از امروز شروع می کنیم؟!![]()
هر چند خود من هنوز دو فصل آخر کتاب اول رو نخوندم... که البته به زودی خواهم خوند.
- بنظر من رولینگ در باره کوئیدیچ اشتباه کرده. در جایی از کتاب گفته شده این بازی 700 تا خطا داره یا یه همچین چیزی... کنایه از این که بازی پیچیده ایه. کوئیدیچ مثلا در حکم فوتبال جادوگراس. یکی از علل پر طرفدار بودن فوتبال اینه که قوانین پیچیده ای نداره و همه ازش سر درمیارن. رولینگ برعکس این فکر کرده. فکر کرده که اگه بازی پیچیده تر باشه با 4 تا توپ و کلی قوانین، پرطرفدارتر میشه...
- یه سوالی که از گذشته در ذهن منه اینه که چرا هری توی مناسبتهای کریسمس و ... هیچ وقت برای کسی کادو نمیفرسته؟؟ فقط دیگران با جغد براش کادو میدن.
- فرستنده شنل نامرئی که خودش رو معرفی نکرد سیریوس بلک بود؟!
- البته درست یادم نیست ولی تا جایی که یادمه در فیلم گفت مادرش این شنل رو داده! در حالی که پدرش داده...
- چرا اسم اون آینه "نفاق انگیز" بود؟
- آینه نفاق انگیز جالبترین چیز در این کتابه. چون من فکر میکنم این آینه در وجود ما هست! مخصوصا آدمهای خیال باف (مثل خودم). فکر کردن به آرزوها میتونه خیلی خوب باشه اما باید مواضب بود که عملکردی همچون آینه نفاق انگیز پیدا نکنه. متاسفانه من خودم زیاد مشغول این آینه شدم!
-------
... این آینه نه چیزی رو به کسی یاد میده نه حقیقتی رو نشون میده. خیلیها مدت زیادی از وقتشونو جلوی این آینه تلف کردن و محسور و مجذوب چیزی شدن که در آینه میدیدن. بعضیها هم دیوونه شدن در حالیکه حتی نمیدونستن چیزی که دیدن واقعیتی امکانپذیز هست یا نه... این آینه نمیتونه تو رو به سرزمین آرزوهات ببره. فقط باعث میشه زندگی خودتم فراموش کنی. اینو همیشه یادت باشه.
از فرمایشات آلبوس دامبلدور![]()
نه دیگه...دامبلدور فرستاده بود...کلا دامبلدور با این شنل داستان ها داره...(توی کتاب 7 فک کنم بهش اشاره میشه...همون جریان شنل و چوب دستی و سنگ مرگ...فک کنم برای این که خودش بیشتر وسوسه نشه ازش استفاده کنه اونو میده به هری.کلا این شنلی که هری داره،نفوذناپذیرترین و کامل ترین شنل نامرئیه.)فرستنده شنل نامرئی که خودش رو معرفی نکرد سیریوس بلک بود؟!
یه سوالی که چند سال پیش خیلی فکر منو مشغول میکرد این بود که منظور این سانتورها از این که "امشب مریخ خیلی نورانیه"چیه؟جالبه که چندین بار هم تکرار میشه...جالبترش اینه که آخرش به این ختم میشه که فایرنز یکی از این سانتورها به هری میگه "قبلا هم توی پیشگویی آینده بر اساس حرکت سیاره ها اشتباه پیش اومده،امیدوارم این دفعه هم اشتباه شده باشه."
اما دیگه توی هیچ قسمتی از کتاب های آینده اشاره نمیکنه که این پیشگویی چی بوده؟بالاخره درست بوده یا غلط؟؟؟(یا شاید هم اشاره میشه ولی من یادم نیس...اگه چیزی یادتون میاد خواهشا بگید).
آینه ی نفاق انگیز هم واقعا خیلی جالبه...اینجا دامبلدور میگه من هر وقت تو آینه نگاه میکنم ،میبینم که جوراب هدیه گرفتم،در حالی که تو کتاب 7،وقتی هری جریان زندگی دامبلدور رو میفهمه،اون موقع پیش خودش میگه حالا فهمیدم دامبلدور واقعا توی آینه چی میدید...(اشاره به اون قضیه ای که دامبلدور همیشه خودش رو مقصر مرگ خواهرش میدونست).
من که شروع میکنم.تالار اسرارو از امروز شروع می کنیم؟!![]()
![]()
هان من که تو کمپینتون نیستم ولی همه ی هری پاتر ها رو حفظ امروشن بودن مریخ نشانه ی جنگه توی کتاب 5 فایرنز بهشون یاد میده ایمان زودتر میگفتی از شک در میاوردمت
![]()
دامبلدور بود تا جایی که یادمه دامبلدور هنوز تو فکر به دست اوردن یادگاران مرگ بوده بعد شنله رو میگیره تا بررسی کنه که مرحوم جیمز پاتر دار فانیهو وداع میگه و...
من زیاد وقت نمیکنم هری پاترو بخونم ولی چون قبلا خوره هری پاتر بودم تقریبا همه چیزشو یادمه سوال داشتین در خدمتیم ...![]()
احتمالا منظورش زنده موندن هری در نوزادی بوده. اون زمان هم احتمالا پیشگویی شده بوده هری کشته میشه ولی نشده...
اینجا چرا این قدر ساکت شد؟! البته این طبیعیه و به منزله این نیست که علاقمندان به مطالعه از مطالعه دست کشیدن!
به هر حال بعد از هر فرازی فرودی هم هست. بعد از اون شروع طوفانی چنین سکوتی قابل پیش بینی بود.
اما در کل باید گفت رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود، رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود.
البته خود من هم مشغول درسام هستم و این چند وقته یه مقدار عقب افتادم از هری پاتر.
اما باز برگشتم به مطالعه و بعد از اتمام کتاب اول کتاب دوم رو هم شروع کردم. به زودی خودم رو به برنامه میرسونم.
راستی، میخواستم اسامی اونایی که تموم کردن رو بنویسیم اما فرصت نشد.
وقت نداشتم همه رو دونه دونه بهشون پیغام بدم ببینم تموم کردن یا نه.
به خاطر درسام هم یه خورده کمتر به انجمن میام. (یعنی سعی میکنم کمتر بیام!)
خب دوستان تعریف کنید ببینم شما چه میکنید...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)