دلم به یاد اسیران كربلا خون شد « استاد شهریار »
محرم آمد و آفاق مات و محزون شد
غبار محنت ایّام تاب گردون شد
به جامه هاى سیه كودكان كو دیدم
دلم به یاد اسیران كربلا خون شد
از این مبارزه بشكفت خاندان على
چنانكه نسل پلید امیّه مرهون شد
بنى امیّه و آن دستگاه فرعونى
همان فسانه فرعون و گنج قارون شد
ولى حسین علمدار عشق و آزادى
لقب گرفت و شهنشاه ربع مسكون شد
چون نیك مى نگرى زنده آن شهیدانند
وگرنه هر بشرى زاد و مرد و مدفون شد
كنون مقابل ایشان بود زیارتگاه
كدام زنده به این افتخار مقرون شد
سر و تنى كه رسول خدایش مى بوسید
به زیر سمّ ستوران خداى من چون شد
به خیمه گاه امامت چنان زدند آتش
كه آهوان حرم سر به دشت و هامون شد
رسید نوبت زینب كه شیرزاد علیست
جهان به حیرت از این سربلند خاتون شد
به دوش پرچم آتش گرفته اسلام
به كاخ ابن زیاد و یزید ملعون شد
حسین غافله با خود نبرد بى تدبیر
كه غرق حكمت او فكرت فلاطون شد
تو شهریار به مضمون بلند دار سخن
هرآن سخن كه جهانگیر شدبه مضمون شد