کاشکی بازم تو حرم ...
با کفترات بپرم ...
پیش تو پربگیرم
ازت خبر بگیرم ..
کاشکی بازم تو حرم ...
با کفترات بپرم ...
پیش تو پربگیرم
ازت خبر بگیرم ..
تو غرّه بدان مشو که مِی مینخوری
صد لقمه خوری که مِی غلام است آن را
![]()
اين حال من بی توست بغض غزلی بی لب افتاده ترین خورشید زیر سم اسب شب
به حرفم گوش کن یا رب به دردم گوش کن یا رب اگربیهوده می گویم مرا خاموش یا رب... بگو یارب چه بد گفتم چه بد کردم... که نزدت خویشتن را دیووبد کردم... به جزعشقی که دردش را به من دادی... به من یا رب چه بخشیدی که رد کردم... فقط درعاشقی یا رب مدد گفتم... شدم عاشق تمنای مدد کردم...
درظاهراگرموسی وهارون آییبرشیوه جبرئیل بیرون آییازصورت زهدتو،چه مقصودتورادرسیرت اگر یزیدوقارون آیی
گفته بودم تو بيايي غم دل با تو بگويم...
چه بگويم غم از دل برود چون تو بيايي....
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده *** ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
دلم گرفته نمی خوام اواز بخونم
افتاب لب بوم خورشید کاریش تموم
یه حلقه طلایی اسم تو رو نوشتن اما طلا نبود بدل بود سرت کلاه گذاشتن![]()
چرا باید بغض سکوت ، همیشه رو لبام باشه
چرا کسی دوس نداره ، که با من هم قسم باشه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)