اینکه مثل بیشتر فیلمها با شادی شروع میشه و هر چی میگذره شرایط سخت می شه, وکارکتر های اصلی خشن تر وعصبانیتر.شما برای برقراری ارتباط با بازمانده گروه لعنت شده 33وم به دوبی میرید جایی که بر اثر طوفان شن , این شهر از بین رفته. در برخودرد اولیه با این گروه بر اثر اشتباه اون ها با هم درگیر می شوید و باعث ایجاد تلفات بزرگی میشید که انها عقب نشینی می کنند همون لحظه والکر باید تصمیم می گرفت که عقب نشینی کنه و منتظر دستور بالا بشه ولی اینکارو نمیکنه و میخواد تحقیقات بیشتری انجام بده.در طی این مسیر دست به خرابکاری بزرگی میزنه مثل کشتن ناخوداگاه 47 نفر ادم,از بین بردن ذخیره اب شهر که باعث میشه مردم ظرف چند روز اینده بمیرن و همه اینا رو گردن کنراد می اندازه و میگه اون هیچ تقصیری توی این ماجرا ها نداشته چون اون فقط یک سربازه.در اخر از اسانسور بالا میروید تصور خیالیه کنراد برای شما توضیح میده که هنوز احساس قهرمان بودن رو دارید؟هدفتون از امدن به اینجا چی بود؟(کمک به گروه برای تخلیه نه نابودی کل شهر)؟ابتدا که به این شهر اومدید چند نفر زنده بودن و حالا چقدر؟ بعد از این همه گندکاری شما یک نفر رو می خواستید برای اینکه گناه این کارها رو به گردن اون بندازید و چه کسی بهتر از یک فرده مرده(اسکلت پوسیده شده کنراد رو صندلی رو نشون میده) و تمامی خراب کاری ها انجام داده باره مسئولیتش روی دوش خوده والکر هست ولی والکر میگه نه وقبول نمی کنه, در نتیجه سرهنگ میگه اگر مطمئنی پس چند ثانیه وقت داری به من شلیک کنی.من 3 تا پایان دیدم
1_ تصور خیالی کنراد رو می کشید و می فهمید که اینا همه وهم و خیال بوده که کنراد زنده است و با شما دشمنی داره و ماجراها تقصیر اون نبوده و در خواست برای تخلیه می فرستید که باز ایجا دو بخش میشه :الف) خودتون رو تسلیم می کنید و مثل یک روانی جنگی عقب هاموی سوار می شوید و می روید امریکا. ب)تسلیم نمی شوید و میمرید و یاد افغانستان می کنید
2_کنراد به شما شلیک می کنه یا در اصل خودتون می کشید و پیغام ضبط شده سرهنگ شنیده میشه که می گه شهر نابود شده و تخلیه شهر با شکست روبه رو شده