تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 8 از 54 اولاول ... 45678910111218 ... آخرآخر
نمايش نتايج 71 به 80 از 540

نام تاپيک: میزگـــــرد فلـــســفـــــی

  1. #71
    داره خودمونی میشه a@s's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    176

    پيش فرض

    به طوریقین آنچه درموردفلسفه امروزجهان میتوان گفت اینست که تمدن امروزمرهون روشنگری وهدایت فیلسوفانی چون دکارت و بیکن میباشدکه میگفت:فلسفه راازخرافات وماوراالطبیعه رهاسازیدتاواردزندگی مردم شودوقدرت بیافریند. والبته این مقصودبه دست کانت سرانجام یافت وفلسفه ازتمام مبادی ماوراالطبیعه خویش رهایی یافت وباانکارخداتوسط مارکس به منتهای خویش رسید.
    ازینجاست که میتوان تفاوت فلسفه شرق وغرب راشناسایی نمودچنانکه فلسفه غرب برمکاتبی چون حس گرایی تجربه گرایی واثبات گرایی مبتنی است حال آنکه فلسفه شرق مبتنی برالهیات وخداشناسی ست. بدین منوال است که زندگی انسان درجوامعی که متاثرازفلسفه غرب است برحول محورانسان گرایی استواراست وزندگی جوامعی چون ایران برخداگرایی.اماآنچه گره گشای زندگی ماست رویکردی است که بتواندهمه این معارف راواردزندگیمان کرده وحرکت جامعه ماراازسنت به تجدد سامان بخشد.برای جوان یافتن پاسخی برای(زکجاآمده ام آمدنم بهرچه بود...)کارسختی نیست اماآنچه زندگی هریک ازمارا به چالش کشیده است وجودخودماست ویافتن راهی برای چگونه زیستن! وآن پیوندهای ناخودآگاهی چون طبیعت جامعه و... که مارادر رهیافتی به سوی رستگاری وسعادت محصورساخته اند. آنچه که هرکسی بایدبیابدفلسفه زندگی خوداوست.

  2. 2 کاربر از a@s بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #72
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    زیر آسمان سبز کشورم
    پست ها
    49

    پيش فرض

    با سلام و خسته نباشید خدمت دوستان اهل فکر !
    یکی از مشکلات این تاپیک نداشتن هدف و برنامه ای مشخص برای ادامه ی بحث هاست . از این رو تصمیم گرفتم که برای مقدمه هم شده نگاهی گذرا به 4 سیستم فکری به ثبت رسیده بین علما و فضلا بیاندازم . بلکه زمینه ای باشد برای ورود به دنیای فلسفه ...
    4 سیستم فکری :
    1- اهل ظاهر ( قشریون ) : این گروه اعتقاد مطلق به دین و شریعه ی خود دارد و عقل را در مسائل روزمره و یا تصمیم گیری های کلان دخالت نمی دهد . به معنای دیگر این گروه ظواهر شرع خویش را بدون چون و چرا می پذیرد و متعصبانه از آنها دفاع می نماید .
    2- متکلمین : این گروه را می توان میانه روهای قشریون نامید . متکلمین در دفاع از عقاید خود یا دلایل عقلی می آورد و یا دلایل نقلی . متکلمین خود به سه گروه اشاعره ، معتزله و شیعه تقسیم میشود .
    الف)اشاعره ایها در دفاع از عقاید خود دلایل نقلی می آورند و قائل به جبر هستند . این گروه شباهت بسیار نزدیکی به قشریون دارند .
    ب)معتزله ایها بر خلاف گروه قبلی برای دفاع از اندیشه های خود دلایل عقلی و منطقی می آورند . این گروه قائل به اختیار مطلق می باشند .
    ج)اما گروه شیعه میانه رو و معتدل دو گروه نامبرده ی بالایی است . این گروه هم جبر را داخل در سرنوشت خود می بیند و هم اختیار را .
    3- فلاسفه : این گروه بر خلاف گروه نامبرده شده در بالا برای هر پدیده ای دلیل عقلانی می خواهد و تمام اندیشه و گفته های خویش را با استدلال منطقی و عقلانی به اثبات می رساند .
    4- عرفا : این گروه ماورای هرآنچه ذکر شد ، می باشد . تمام داشته های خود را از راه شهود بدست می آورد و به مراتب بالای انسانی می رسد . هفت مرحله عرفان ( هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ) به طلب ، عشق ، معرفت ، استغنا ، توبه ، حیرت ، فقر و فنا تقسیم بندی می شود . ( در پست های بعدی بیشتر درباره ی عرفان صحبت می کنم )
    در گذرگاه تاریخ بین قشریون با فلاسفه اختلافات زیادی بوده است و همیشه این دو گروه سعی در نفی دیگری داشته اند . البته کار قشریون به اینجا ختم نشده و حتی در موارد بسیاری متکلمین را مورد الطاف گاه و بیگاه خویش قرار داده است . گروه قشریون همواره توانسته اند با عوام فریبی درصد بالایی از جامعه خویش را دنباله روی خود کنند . اما دشمن اصلی قشریون را می توان عرفا نامید . روایات بسیاری نشان می دهد که عرفا در این جنگ ناخواسته صدمات بسیاری دیده اند و در بسیاری از موارد قربانی سطحی نگری اهل ظاهر گشته اند ( سمبل آنها را می توان منصور حلاج نامید )
    در مباحث فکری فلاسفه ، عرفا را محکوم به خرافه گری می نمایند و در عوض عرفا ، فلاسفه را کودک نوپای نادانی می پندارند .

    امیدوارم که این دیباچه بتواند گامی موثر را برای هدفمند کردن مباحث تاپیک بردارد .

  4. #73
    داره خودمونی میشه a@s's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    176

    پيش فرض

    ازدوست بزرگوارم علیرضا متشکرم.

  5. این کاربر از a@s بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #74
    داره خودمونی میشه a@s's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    176

    پيش فرض

    سلام به همه دوستانی که درین گفتگوشرکت کردند.همه ماکم وبیش میدونیم که اگرچه انسان تووجودخودش ابعادمختلفی داره امادرهرحال تنهاست واین تنهایی باعث میشه تاهرکسی برای گریز از اون راهی پیداکنه.هنر-تاریخ-فلسفه و...هرکدوم به نوعی به این آدم تنهایالااقل آدمی که احساس تنهایی میکنه به نوعی کمک میکنن. چه تاریخ شناس کسی ست که باهمه ی مردم همه ی اقوام همه ی زمانهامیتونه زندگی کنه وفیلسوف باهمه ی متفکرین همه ی دوران همه ی سرزمینها هم اندیشی. البته برای بعضیاکارخیلی سخت تره مث هنرمنداوعرفاکه البته رابطه تنگاتنگی بین این دوتاوجودداره واسه اینکه دقیقابرخلاف گفته ارسطو هنر درام یاساده بگم تقلیدازطبیعت نیست بلکه برعکس درام ازماوراالطبیعه است.آخه هنرمند دل شکسته ما که دنیای مفلوک واسش دیناری نمی ارزه سعی میکنه اونو مث بهشت خودش زیباکنه. حالاشایدیکی بگه پس کاری که نقاشای رئال وناتورئال میکنن چیه؟_مثال نقاشی زدم چون این هنرآخرین هنری بود که پابه عرصه انتزاعیه خودش گذاشت ومردمم کمتربااین جنبه اش آشنایی دارن_ خوب اونا بایه تیکه پارچه وپیگمنت وروغن وقلم کاریو انجام میدن که بخداقسم این طبیعت دون مایه ای که طویله مشترک!نه ببخشید منزلگاه مشترک انسان وحیوانه نمیتونه انجام بده.خوب پس معلوم شدکه هرکسی به نوعی همگرایی میکنه البته باابزارهاوروشهای خاصی که به دلایل مختلفی باوجود اون آدم مانوس وآشناتره. ( " آشنا" همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن است. )مامیتونیم همگرایی کنیم درباره افکارمون یادرباره دردهاوعواطف ونیازهامون فیلسوفانه گفتگوکنیم. چون به هرحال هنروجامعه شناسیم مث ریاضی وفیزیک برای خودشون فلسفه ای دارن. تودانشگاه ماکه دوواحداجباریشو به ماارایه دادن.امیدوارم این بحث رونق بیشتری بگیره _من خیلی بدبینم_ عذرمیخوام_ چون بعضی وقتا آدم خیلی چیزامیدونه ولی وقتی اون مطلبواززبون کس دیگه ای میشنوه آرامش پیدامیکنه. فکرکنم ایده خوبی باشه که بتونیم درباره زندگی عشق هنر مذهب انسان خدا و.... اینجاصحبت کنیم وبذاریم هرکی هرچی دوس داره بگه ودیگران باهاش همفکری وتفاهم ایجادکنن یاشایدم جنگ ودعوا به هرحال توفلسفه اگرمیشه موضوعاتوتفکیک کردولی میشه جامع الااطراف هم به مسایل نگاه کردولی ازیه چیزمطمئنم اونم اینه که فلسفه درباره مرگ توضیحی نداره به همون دلیلی که ماهی فقط میتونه توآب زندگی کنه.که البته دوستان بهش اشاره کردند. متشکرم. منتظرنظراتتون هستم. تافردا

  7. این کاربر از a@s بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #75
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    زیر آسمان سبز کشورم
    پست ها
    49

    پيش فرض

    منم موافق a@s هستم . بهتره بحث رو متمرکز تر کنیم

  9. #76
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    1,044

    پيش فرض

    سلام دوستان. بحث درمورد براهین اثبات وجود یا عدم وجود خدا چطوره؟

  10. #77
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sasha_h's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    عـــــــرش
    پست ها
    315

    پيش فرض

    فكر ميكنم خلاف قوانين اين انجمن هست
    اما اگه از لحاظ مديران بلااشكال هست بنده در خدمتم ، دوستان ادله ي فلسفي! خودشون رو درباره عدم وجود خدا بيان كنند ؟

  11. #78
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    دوستان ادله ي فلسفي! خودشون رو درباره عدم وجود خدا بيان كنند ؟
    چطوره علل خودتون رو درباره ي وجودش بيان كنين!

    بحث فلسفي رو با شك در بديهيات شروع ميكنن نه با دليل آوردن واسه اثباتش!

  12. 2 کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #79
    داره خودمونی میشه a@s's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    176

    پيش فرض

    سلام به همه دوستای گلم.خوشحالم عزیزانی رو درین تالار عظیم گفتگو میبینم که وجودشون_آنطورکه ازکلامشان جاری ست_ سرشاراز عشق به حقیقت است. عشقی که عزیزترین گمشده آدمی ست وبزرگترین درد انسان متعالی."دل دلایلی داردکه عقل رابدان راه نیست. وهمین دل است که به وجودخداگواهی می دهد.امابااین همه عقل میتواند ازآنهاآگاهی یابد." پاسکالگواه این مطلب اقرار ابوسعیدابوالخیراست پس ازمناظره بااسطوره بی بدیل فلسفه ایران زمین ویکی ازسه عنصراسااسی هویت ایرانی شیخ الرییس ابوعلی سیناکه گفت:آنچه رامن میبینم اومیداند.وقتی که دراتاقی تنهاهستیم چگونه بودن چگونه نشستن بحث ازاخلاقیات واجتماعیات برای هیچکس محل اعتنانیست. این مسایل زمانی ذهن انسان رابه خودمشغول می دارند که وجودچشمان ناظری رااحساس میکنیم. ازدیدگاه جهان شناسی_بیانش ازجامعه شناسی وانسان شناسی ساده تراست_ عدم وجودخدا هستی را پوچ وزائدوبی هدف واحمق میسازدواین مطلبی ست که حتی مارکس وسارتر _پیام آوران مکاتب الحادی مارکسیسم واگزیستانتیالیسم_ بدان اعتراف نموده اند. ودلیلش بسیارجالبست که بدانید اگرچه آنهاازنظرفکری مادی بودند امااحساسشان معنوی بوده است چراکه دردشان درد "انسان بودن "بوده است. مارکس برای رهایی انسان ازطبقه استثمارگرسرمایه داروسارتر برای نجات مردم از بردگی دولتها.واماچه شگفت انگیز واعجاب آورست زندگی انسان!!انسانی که درپی حقیقت همواره درجستجوی گمشده اش میگردد حال آنکه خود.گمشده کس دیگری ست. وچه دردآورست انسان بودن!درحالیکه طبیعت وهرآنچه دراو آرمیده است. آسوده وفارق اند. وانسان بایدبرای هرقدمش. هرنگاهش. هرنفسش. هرکلامش تصمیم بگیردوپاسخ بدهد.درچنین سطحی ازآگاهیست که موسی به طورمی آیدوازخدامیخواهدکه بارسنگین این مسولیتی راکه کمرش راخمیده وزانوانش راخردکرده است ازدوش وی بردارد. مسولیت یاهمان امانتی که زمین وآسمان ازبرداشتنش سرباز زدندو کوهها به لرزه افتادندوانسان انتخاب کرد:"مسولیت ساختن سرنوشت خویش".ازینروست که من معتقدم که انسان ابتداوانتهای همه راه هاست! این انسان است که پیش ازبودنش علت غایی خلقت بوده وبا آفرینش اوبودکه آفرینش پایان یافت وسازنده اش ازساختنش به خودش مباهات نمود. ودریغاکه "انسان امروزهمه چیزرادرباره همه چیزمیداندودرباره خودش هیچ نمیداند." امیل دورکهیمودرواقع نوپایی علومی چون جامعه شناسی وروانشناسی درتاریخ تمدن وعلم بشربهترین گواه این مطلب است! حال آنکه فلسفه اولین علمی ست که بشربدان پرداخته.اکنون رستاخیزمعانی متراکم وپیچیده ایست که هریک کلمات خودرامیجویندتابا "گفتن" رهاگردندوآرام یابند. حال آنکه دستان احساسم عاجزاز ربودن آنهاست. کاش صبح میرسیدودوستانم رابه اینجامی آورد.

  14. #80
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض

    به طوریقین آنچه درموردفلسفه امروزجهان میتوان گفت اینست که تمدن امروزمرهون روشنگری وهدایت فیلسوفانی چون دکارت و بیکن میباشدکه میگفت:فلسفه راازخرافات وماوراالطبیعه رهاسازیدتاواردزندگی مردم شودوقدرت بیافریند. والبته این مقصودبه دست کانت سرانجام یافت وفلسفه ازتمام مبادی ماوراالطبیعه خویش رهایی یافت وباانکارخداتوسط مارکس به منتهای خویش رسید.
    ازینجاست که میتوان تفاوت فلسفه شرق وغرب راشناسایی نمودچنانکه فلسفه غرب برمکاتبی چون حس گرایی تجربه گرایی واثبات گرایی مبتنی است حال آنکه فلسفه شرق مبتنی برالهیات وخداشناسی ست. بدین منوال است که زندگی انسان درجوامعی که متاثرازفلسفه غرب است برحول محورانسان گرایی استواراست وزندگی جوامعی چون ایران برخداگرایی.اماآنچه گره گشای زندگی ماست رویکردی است که بتواندهمه این معارف راواردزندگیمان کرده وحرکت جامعه ماراازسنت به تجدد سامان بخشد.برای جوان یافتن پاسخی برای(زکجاآمده ام آمدنم بهرچه بود...)کارسختی نیست اماآنچه زندگی هریک ازمارا به چالش کشیده است وجودخودماست ویافتن راهی برای چگونه زیستن! وآن پیوندهای ناخودآگاهی چون طبیعت جامعه و... که مارادر رهیافتی به سوی رستگاری وسعادت محصورساخته اند. آنچه که هرکسی بایدبیابدفلسفه زندگی خوداوست.
    سلام:
    راستش اصلا فکر نکنم که تمدن و پیشرفت بشری امروز کلا ربطی به فلسفه داشته باشه. معمولا فلاسفه میان اتفاقات افتاده شده را بررسی میکنن و در پی یافتن پاسخ بر میان.
    وقتی دانشمندی در پی یافتن حقیقتی تلاش میکنه قبلش نمیره فلسفه بخونه تا بفهمه چطور و چگونه کارش را انجام بده.

    فلسفه علم شیرینی است برای اونایی که بخوان به جواب قانع کننده ای برسن. و چون این قانع سازی از طریق بیان کلام صورت میگیره و با کلمات و بیان هزاران بازی میشه کرد و ... هیچگاه جواب قانع کننده برای همه پیدا نخواهد شد...

  15. 2 کاربر از sise بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •