ای جان جهان جان و جهان باقی نیست***جز عشق قدیم شاهد و ساقی نیست
بر کعبه نیستـــــــــــی طوافـــــی دارد***عاشق چو ز کعبه است آفاقی نیســت
ای جان جهان جان و جهان باقی نیست***جز عشق قدیم شاهد و ساقی نیست
بر کعبه نیستـــــــــــی طوافـــــی دارد***عاشق چو ز کعبه است آفاقی نیســت
تو کز شراب حقیقت هزار خُم داری
به یک پیاله من خاکسار را دریاب
صائب
بسیار بگشتیم به گرد درو دشت***وندر همه آفاق بگشتیم به گشــت
کس را نشنیــدیم که آمد زین راه***یعنی همه رفتند و یکی باز نگشت
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
شش جهت را میکنی از روی خود آیینه زار
نیست از دیدار خود از بس شکیبایی تو را
صائب
ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ ها***ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
آیم از خاک به محشر چو سبو دست به دوش
گر چنین گردش چشم تو کند مست مرا
صائب
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن ****وین سر شوریده باز اید بسامان غم مخور
گربهار عمر باشد با زبر تخت چمن ****** چتر گل درسرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
فکر کنم حافظ بود
رشته ی نسبت ما و تو رسا افتاده است
گرهی نیست در آن زلف که در کارم نیست
صائب
تا دوستی مادر بر قابله دارم **** کو مستمعی طالب؟تا وقت سخن گفتن
اندر سر او سری زین مسعله اندازم *** چون او حدی از مستی سر برنکنی از من
اوحدی مراغه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)