مهربان من...
اشکهایم را چه ارزان به شادی های زود گذر دنیا فروخته بودم ....
به کدامین قیمت اشکهایم را دوباره خریدی ؟؟؟ تا برای لحظه ای
حتی لحظه ای از تو دور نمانم ...تا دوباره به آغوش امنت بازگردم .
و در کنارت خود را بازیابم ...
مهربان من...
اشکهایم را چه ارزان به شادی های زود گذر دنیا فروخته بودم ....
به کدامین قیمت اشکهایم را دوباره خریدی ؟؟؟ تا برای لحظه ای
حتی لحظه ای از تو دور نمانم ...تا دوباره به آغوش امنت بازگردم .
و در کنارت خود را بازیابم ...
بنام زیباترین پرستیدنی نمی دانم چندمین روز است که باریکه کهکشان نور در من خاموش شده ...
نمی دانم چندمین روز است که از رقص بی ریای ماهی ها بی خبرم ...
نمی دانم چندمین روز است که دخیل شمایلم را گلوگاه شقایق بسته ام ...
نمی دانم چندمین روز است که لالایی پاک اطلسی را نشنیده ام ...
نمی دانم چندمین روز است که از پرنده های عاشق و بالهایشان بی خبرم ...
تنها می دانم با نور چشمانت آسمان شبم همیشه روشن است ...
تنها می دانم مهربان خدایی دارم که مرا با تمام بدی هایم دوست دارد ...
باور کن !این تویی..
مسبب چشم گشودنم .. رها شدنم از رخوت ...
بهانه ام برای برخاستن ..گام برداشتن ..رفتن ٬ اما نترسیدن ..نهراسیدن ..
در باورم نمی گنجد جاری حضور همیشگی ات!
بی گمان همه زیستنم در پرتو نگاه آبی ات رنگ زندگی می گیرد
بیزارم از ادمهای خاکستری با دلای سنگی
من میخوام رو بال ابرای صورتی پا بزارم تو آسمون ...
میخوام عشق آسمونی ام رو پیدا کنم ، کسی که نگا ش به صدتا آسمون می ارزه...
خدای من پول نیست ، خدای من زندگی نیست ، خدای من عشق نیست
عشق من خداست...
خدایا نزار خاکستری بشم....همیشه میخوام صورتی باشم.
با تو سخن مي گويم
با تو كه هميشه در گوشه اي از وجودم لانه داري
با تو كه با لحظه لحظه من خو گرفته اي
با تو كه از اولين سپيده صبح تا آخرين غروب زندگي ام
در وجودم تكرار مي شوي و من هر بار با تو از نو مي رويم
تو مي داني ما هنوز آشناترين شقايق هاي وحشي در باغ ملكوتيم
بگذار بگويم اگر صد بار ديگر هم بميرم و متولد شوم
باز هم تو در قاب تماشاي من خواهي نشست
و پنجره عشق را به روي چشمان من خواهي گشود
در اين غربت جان فرساي زميني تو را فرياد خواهم زد
و تو هيچ گاه مرا رها نخواهي كرد
تو هميشه با من خواهي بود
از هميشه تا ابديت
و من نام زيبايت را پيوسته بر لب خواهم داشت
تا زماني كه بر بام جهان ايستاده ام
و پروازي ابدي به سوي تو خواهم داشت
و آنگاه در جوار ملكوت تو عشق را تفسير خواهم كرد
خدایا می دانم پر توقعم.می دانم انقدر بد کرده ام که دیگر شاید نظری بر من نیندازی .انقدر حقیر شده ام که دیگر بنده ای حسابم نکنی.
خدای من قلبم یخ زده بودو شاید گرمای نور توست که دوباره بر ان اثرکرده.
انقدرحقیرم که برای خواهش از درگاهت جراءت نگاه کردن به اسمان را ندارم.
می دانم بد کردم .می دانم می دانم.
افریدی مارا و اموختی عاشق باشیم.عاشق و لایق.عاشق بودم ولی نه لایق.
خدایا خداوندا سرخورده ام و محزون .می دانم هیچ چیز نمی دانم .نه از دوست داشتن سر در می اورم و نه مفهوم واقعی عشق را می دانم.
خسته ام از خودم از حماقتم و از حقارتم.بی بهانه می گریم . با بهانه فریاد می زنم.بی ریا و ملتمس از تو می خواهم نجاتم دهی که مرا ببخشایی و بر من خرده مگیری می دانم می دانم.
بنده کوچک و بی پناهت پناهگاهی جز اغوش خداوندی ندارد او را از خود طرد مکن.
مي دانم هيچ صندوقچه اي نيست كه بتوانم رازهايم را توي آن بگذارم و درش را قفل كنم ، چون تو همه قفل ها را باز مي كني. مي دانم هيچ جايي نيست كه بتوانم دفتر خاطراتم را آنجا پنهان كنم، چون تو تك تك كلمه هاي دفتر خاطراتم را مي داني. حتي اگر تمام پنجره ها را ببندم، حتي اگر تمام پرده ها را بكشم. تو مرا باز مي بيني و ميداني كه نشسته ام يا خوابيده و ميداني كدام فكر روي كدام سلول ذهن من راه مي رود. تو هر شب خواب هاي مرا تماشا مي كني، آرزو هايم را مي شمري و خيال هايم را اندازه ميگيري.
تو ميداني امروز چند بار اشتباه كردم و چند بار شيطان از نزديكي هاي قلبم گذشته است. تو مي داني فردا چه شكلي است و ميداني فردا چند نفر پا به اين دنيا خواهند گذاشت.
تو مي داني كه من چند شنبه خواهم مرد و مي داني آن روز هوا ابري است يا آفتابي .
تو سرنوشت تمام برگ ها را مي داني و مسير حركت تمام بادها را . و خبر داري كه هر كدام از قاصدك ها چه خبري را با خود به كجا ميبرند.
تو حساب اشك هاي مرا داري و ميداني تا حالا چندتا ستاره از چشمم چكيده است . تو ميداني در نوك هر پرنده چندتا آواز است و در قلب من چندتا آرزو.
تو ميداني ، تو بسيار مي داني.....
خدايا مي خواستم برايت نامه اي بفرستم اما يادم آمد كه تو نامه ام را پيش از آنكه نوشته باشم ، خوانده اي ... پس منتظر مي مانم تا جوابم را فرشته اي برايم بياورد
خدای من , بر سجاده ای نشسته ام که در هر گوشه آن , از بهاران رفته , یادگارهایی به جای مانده و اینک در انتظار یادگاری دیگر از نو بهاری دیگرند . خدای من ,هر بهار را سبزتر از دیگری بر من می گشودی و من تا انتهای سپیدی آخرین فصلش, شادمانه می رفتم و آن را به نو رسیده ای دیگر می سپردم .
ای عزیزترین, در گوشه ای از سجاده من ,نشانی از بهاری نه چندان دور می بینم , "سفر",تو مرا به سفری یگانه فراخواندی ,سفری به درون ,به خویشتنم و در بهاری دیگر در"سحری"عاشقانه بیدارم کردی تا اندیشه های شبانه ام را به آن بسپارم و رهایشان سازم.در بهاری نزدیکتر , ای نازنین , در "سایه ی خیالی "از نور و معرفت رهایم ساختی تا بدانم بی شناخت تو , بهاران,فصل تنهایی هاست خدای من , و باز در بهاری پیش تر ,"سودایی عارفانه"در سرم انداختی که درد , کوه , است و غربت وتنهایی , کویری بی انتها . اگر تو نباشی و با تو و فقط با تو , آنها همه هیچ اند و هیچ اند و هیچ .
در گوشه ای دیگر از سجاده ام ,ای مهربان ترین ,"سلامی سپید"به یادگار مانده است در بهار پیشین , مرا به سلامی میهمان کردی, گرم و دلنشین تا با هر آن چه بوی زندگی,عشق ,معرفت,می دهد,آشتی کنم .
اینک, ای خدای من ,"سجاده "معطر نشسته ام و به تمامی نشانه های دیدارهای بهاری ام با تو می نگرم :با"سفری" آغازکردم که آغازش تو بودی , به "سحری"عاشقانه رسیدم که بامدادش تو بودی , در "سایه خیال" تو به"سودای عارفانه"ای رسیدم که تنها بهانه اش تو بودی , به"سلامی"دوباره جانم دادی که صحتش تو بودی واینک در انتظار بهاری نو هستم و یادگاری دیگر از تو , تا مرا به تقدیری برساند که قادرش تو باشی ,به حالی بگردانی که محولش تو باشی .
و خداوندی که هر از گاهی آسمان را ابری میکند
تا دلت ابری شود
و بدانی که دلت
به آبی بودن آسمان احتیاج دارد.....
و بیندیش اگر آسمان شب ستاره نداشت
دل از دیدنش شاد نمیشد
چه بلندمرتبه است خداوندی که هر چیز را با حکمت آفریده است.....
خدایا ، خدایا
چه تنها و درمانده ام
غریبی ز هر درگهی رانده ام
به سوی تو می آیم امشب که از دل
کلام تو در گوش جان خوانده ام
من جسمم تو روح من ، من کشتی تو توح من
من زخمم تو مرهمی ، من ظلمت تو روشنی
من راهی ، تو موندنی
من تنها ، تو همدمی
تو اولین و آخرین برای من که عشقم
عزیزترین همسفری در همه ی دقایقم
درگاهت سجدگاه من ، بگذر از گناه من
من خلقم تو خالقی، سر تا پا شوق گفتنم
هم غایب ، هم حاضر هم شاهد ، هم ناظر
هم سکوت ، هم صدا هم دردی هم درمان
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)