مربای بابا
یاد دکتر بازی بخیر یادش بخیر .... راستی تاپیک خباثتو کی راه بندازیم![]()
مربای بابا
یاد دکتر بازی بخیر یادش بخیر .... راستی تاپیک خباثتو کی راه بندازیم![]()
چطوري عسل ؟؟؟ فعلا بدجوري درگير ودربدر كتاب هيتلرم . اونم راه ميندازيم فعلا يك كم كسلم راه بيفتم خبر ميدم.![]()
بازیهای دوران بچگی من:
1- خاک بازی !!!!
2- دزدیدن پول از جیب پدرم !!!! و خوراکی خریدن !!!
3- تیکه پاره کردن تمام وسایل برقی خونه مخصوصا رادیو ضبط برای اینکه ببینم این گوینده کجای این رادیو قایم شده!!
4- وقتی هم میرفتیم شمال (( من سالی دوسه بار میرم ویلامون تو شمال )) عاشق مار گیری بودم و همینطور مارمولک میگرفتیم و زجرش میدادیم (( یه بار هم رفیقام یه مار رو جلوی چشمام آتیش زدند !! دیوانه ها !!!))
تا حدی
ولی اگر بدونی چه کیفی داره با بدجنسی باعث بشی پسرا تنبیه بشند. یادش بخیر همیشه یه ربع اول بازی باهاشون کنار می امدم بعدش شروع به تغییر قوانین بازی میکردم بعد هم میزدمشون و فرار میکردم پیش بابا یا مامانشون . شکایتشونا میکردم بعدم اونا تنبیه میشدند منم مظلومانه نگاه میکردم و یواشکی همه هم بهشون میخندیدم تا حرصشون بگیره
خدا کنه این بد جنسی فقط مربوط به دوران کودکی آدم باشه!!![]()
من اول همه تو کوچه گِل بازی می کردم
بعدش که شیش هفت سالم شد پسرای کوچمونو کتک می زدم
وقتی هم که از تو کوچه و خیابون جمعم کردن
آتاری و میکرو و......... (علم پیشرفت کرد)![]()
استب هوایی زمینش رو هم بازی می کردیم خیلی سخت بود
ورق پاسور 11
قایم باشک
با دخترا هم بازی می کردیم همش وسط بازی جر می زدیم ها ها ها ها ها ها ها ها ها
خرس وسط
تاب بازی (هر کی از تاب بتونه بیشتر به جلو بپره )
انواع قلعه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دوران کودکی سرا سر بدجنسی بود . بعد بزرگ شدم دختر خوبی شدم ولی هنوز برا 2 نفر بدجنسم با این که دوساله ندیدمشون باز نمیزارم اب خوش از گلوشون پایین بره
من جرات خاک بازی نداشتم ولی یه سرنگ داشتم توش اب میکردم صبح تا شب تو حیاط زنبور و کرم میگرفتم بهشون اب تزریق میکردم تا خوب شند
آره آره. این بازی خیلی محبوب من هم بود.
ولی بعضی وقتا خاک میرفت داخل سر سوزن حالگیری میشد!
البته بدون سرسوزن هم خوب بود بخصوص اگر کمی آب تهش میموند خیلی شتابش بیشتر میشد.
(میبینید که چطور تمام جزئئات یادمه)
اما وقتی حاک در سرسوزن گیر کرد یهو به کشف روش خطرناکتری رسیدم!!
سر سوزن گیر میکرد و به دلیل فشار زیاد کل سرسوزن مثا فشنگ شلیک میشد!!
خیلی خطرناک بود![]()
ولی من تو در و دیوار خونه شلیک میکردم!
بعدا به یک کشفی دیگر رسیدم!!
مقداری پودر رختشویی به آب قاطی میکردم و به مورچه ها شلیک میکردم و اونها میمردند!! بهمین راحتی![]()
یه بازی بی صدا هم بود که شکر رو چوب میریختم بعد میگرفتم دم لونه مورچه ها تو حیاط زود پر مورچه میشد منم زود چوبا میکردن تو حوض همشون غرق میشدند بعد من با برگ میشدم نجات غریق بعدم همشونا با مراسم سوگواری به خاک میسپردم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)