تنم گُر گرفته و تاب این همه سوختنم نیست !
خاموش کن، جهنمی را کز آتش چشمانت، می سوزد !
به گناهی، که آغازش، بوسیدن لبهای توست !
تنم گُر گرفته و تاب این همه سوختنم نیست !
خاموش کن، جهنمی را کز آتش چشمانت، می سوزد !
به گناهی، که آغازش، بوسیدن لبهای توست !
Last edited by iranzerozone; 30-08-2011 at 11:37.
برای دوست داشتنت از من دلیل میخواهند..
نازنین...
چشمهایت را قرض می دهی؟؟!!
حــوّا هـم کـه بـاشــی
مـن آدم نمـیشـوم
پـس بـیخودی جـای بـوسـه
سیــب تـعـارفَـم نـکـن!
من چه کردم با دل تو
تو با لحظه هایم ،
تو عشق را مزه کردی
من پرواز را تجربه کردم
گوش كن ، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا
چشم تو زينت تاريكی نيست. پلك ها را بتكان ، كفش به پا كن ، و بيا
و بيا تا جايی، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد و زمان روی كلوخی بنشيند با تو،
و مزامير شب اندام ترا، مثل يك قطعه ی آواز به خود جذب كنند
پارسايی است در آنجا كه ترا خواهد گفت:
بهترين چيز رسيدن به نگاهی است كه از حادثه ی عشـــق تر است...
بهترين چيز رسيدن به نگاهی است كه از حادثه ی عشـــق تر است...
چـرا با زبـان تندت ميگـوئـي از جلوي چشمانم دورشــو
درحـالــي كـه
چشمانت مرا فريـاد ميزنند .
اِمـشـب دِلَم از آمــدنت سـرشــار اســت
فـــانوس به دســتِ کوچــه ديـــدار اسـت
آنـــگــونه تــــــــو را در انـــتـــظـــــارم که اگـــر
...
آنـچـشـم بــــخوابـَـد آن يکــي بيـــدار اســـت
اين روزهــا فـقــط يكـ معـجــ*زه ميـتواند
از ايـن جـ*هنـم رهــ*ايم كند
خــوب ميدانی كه به معـجـ*زه*ات ايــمان دارم
...
پـس زود بــاش!
يـ*د بيـضا و شـق القـ*مر نميـخواهم
فـقــط كـمی نـگاهــ*م كن...
صدا ...
دوربین ...
حرکـت ...
باز هم برایم نقش بازی کن !
نقش یک عاشـق ِ دلـداده !!
دلتنگم!
برای کسی که مدتهاست،
بی آن که باشد،
هـر لحـظه،
زنـدگی اش کـرده ام !
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)