از جهان , نگاه تو
مرا بس بود ...
این قاعده ی بازی است....
اگر دست دلتان رو شد ،
باختن تان حتمی است !!
نگذار دیگران نام تو را بدانند
همین زلال بیکران چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله انان کافیست . . .
تعداد ،
صورت مسأله را تغییر نمی دهد
حدس بزن
چند بار گفته ایم و شنیده نشده ایم
چند بار شنیده ایم و
باورمان نشده است
چند بار ...
پدرم می گفت :
پدر بزرگ ات ، دوستت دارم را
یک بارهم به زبان نیاورد
مادر بزرگ ات اما
یک قرن با او عاشقی کرد
اینطور نمیشود
باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد
غــرق در فـکرت شدن اصلا دست خودمــ نیست.....
یک حبه قند در فنجان قهوه ی تلخ شیرین نمیشود
دو حبه قند در فنجان قهوه ی تلخ شیرین نمیشود
چهار...
اصلا تو بگو یه دنیا قند
نه اگر تو نباشی فال این زندگی شیرین نمیشود...
دوست دارم تا بگویم : مهربان
تا که هست دنیا و دل با من بمان
کاش می شد هیچ کس تنها نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مونم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای ما نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
برق در ایران باستان کشف شده بود!
آن زمان که پیرمردی نقاش...
برای نخستین بار،
تصویری از چشم های تو کشید!!!
در شهر ، دلبری که بخندد به ناز نیست
عشقی که آتشم بزند بر نیاز نیست
برق صفا نمانده به چشمان دلبران
دیدار هست و دیده ی عاشق نواز نیست
ساقی مریز باده که می دانم این شراب
مرد افکن و تب آور و مینا گداز نیست
رازیست بر لبم که نخواهم سرودنش
مردیم از این که محرم دانای راز نیست
مردم اگر چه قصه ی ما ساز کرده اند
ما را زبان مردم افسانه ساز نیست
آن گل به طعنه گفت که در بزم درد ما
روی نگار و جام می و اشک ساز نیست
ای تازه گل مناز به گلزار حسن خویش
ناز این همه به چهره ی گلهای ناز نیست
سوزم چو لاله در دل صحرای زندگی
نازم به بخت ژاله که عمرش دراز نیست
شاید اگر نگفته بودی
به آن در نزدیك نمی شدم,
كلید را نمی چرخاندم,چشم انداز را نمی گشودم
نهی تو
همه " امـــر " بود ../.
" عمران صلاحی "
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)