«دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند// گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
«دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند// گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
دل که آئینه ی شاهیست غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رائی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم بدام آمد و معشوقه بکام
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی
یا رب اندر کنف سایه ی آن سرو بلند
گر من ِ سوخته یکدم بنشینم چه شود
دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او بالای صنوبر پست
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین
خدا گواه که هر جا که هست با اویم///
«مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی// که گفتهاند نکوئی کن و در آب انداز»
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)