من هنوز در چشمانت گم شده هستم.
تو در تمام ضربان هاي قلبم حضور داري
![]()
من هنوز در چشمانت گم شده هستم.
تو در تمام ضربان هاي قلبم حضور داري
![]()
متشكرم
براي همه وقت هايي كه مرا به خنده واداشتي.
براي همه وقت هايي كه به حرف هايم گوش دادي.
براي همه وقت هايي كه به من جرات و شهامت دادي.
براي همه وقت هايي كه مرا در آغوش گرفتي.
براي همه وقت هايي كه با من شريك شدي.
براي همه وقت هايي كه با من به گردش آمدي.
براي همه وقت هايي كه خواستي در كنارم باشي.
براي همه وقت هايي كه به من اعتماد كردي.
براي همه وقت هايي كه مرا تحسين كردي.
براي همه وقت هايي كه باعث راحتي و آسايش من بودي.
براي همه وقت هايي كه گفتي "دوستت دارم"
براي همه وقت هايي كه در فكر من بودي.
براي همه وقت هايي كه برايم شادي آوردي.
براي همه وقت هايي كه به تو احتياج داشتم و تو با من بودي.
براي همه وقت هايي كه دلتنگم بودي.
براي همه وقت هايي كه به من دلداري دادي.
براي همه وقت هايي كه در چشمانم نگريستي و صداي قلبم را شنيدي.
زندگی چون گل سرخی است
پر از خار،پر از برگ،پر از عطر لطیف
یادمان باشد اگر گل چینیم
خار و عطر و گلبرگ، هر سه همسایه دیوار به دیوار هم اند
زندگی چشمۀ آبی است و ما رهگذریم
بنشین بر لب آب، عطش تشنگی ات را بنشان
صفایی بده سیمایت را
و اگر فرصت بود
کفش ها را بکن و آب بزن پایت را
غیر از این چیزی نیست
زندگی...
آینه ای شفاف است
تو اگر زشت و یا زیبایی
تو اگر شاد اگر غمگینی
هر چه هستی تو در آینه همان می بینی
شادیت را در یاب
چون گل عشق بتاب
تا در آینه هستی، گل هستی باشی
دوستت دارم عزیزم
... و خداوند
تو را آفرید
که معنا شود
عاشقی
در شعله ناک بال های پروانه
و کبوتران ناامن
بنوشند
پرواز را
در آبی آسمانی ات .
نخست دخیل بست نگاهت
پولاد پنجره بود
نرم شد
در دستان عشق .
که
مهربانی ؛
سنگ را
سیراب می کند .
دیرگاهی است
آهوان نگاه
ضامن می خواهند .
کلماتم را
در جوی سحر می شويم
لحظه هايم را
در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرايم روشن
تا که بی دغدغه
بی ابهام
سخنانم را
در حضور باد
-اين سالک دشت وهامون-
با تو بی پرده بگويم
که تو را
دوست ميدارم تا مرز جنون۰
دعوتم کن به یه بوسه گوشه ی دنج یه رویا
من میخوام با تو بمونم از الان تا ته دنیا
دعوتم کن به یه لبخند عاشق و ساده صمیمی
دوباره قرار دیدار تو همون خواب قدیمی
من میخوام تو حس چشمات تو همین رویا بمیرم
من میخوام بمیرم اما دستا تو تو دست بگیرم
واسه ی به تو رسیدن اینهمه شب و دویدم
خسته از طلوع فردا شب به شب خوابتو دیدم
دست به دست من و تو با هم توی کوچه های رویا
تو رو دارم تورو دارم بی خیال همه دنیا
من میخوام تو حس چشمات تو همین رویا بمیرم
من میخوام بمیرم اما دستا تو تو دست بگیرم
حالا که نیستی
پس کوچه های چشمم را ،ابرهای غمگین لندن شرجی کرده .
و چشم های تو ، ونیز آب گرفته را از تنهایی به در آورده .
*
طوری مینویسم که انگار عمری مهاجر بوده ام .
طوری می خوانی که انگار نیستی .
به ما نیامده بانو !
از باغ های لواسان تا کاج های چیتگر
از سبزی کاری های ری تا آبشارهای دربند
دوستت دارم .
به شعر میمانی تو.
هر بار که میخوانمت
دوباره سروده میشوی...
از شبانه های تو
به شانه های ابر می رسم
حوصله ام از هر چه و هر که پر می شود
به رویاهای قلم تو پناه می آورم
آویزان آونگ خاطره های ناب تو می شوم
سبزینه هر چه جنگل و طراوت !
نادیده به دیدگانم بند می شوی و
بند بند تنم عاشقت می شود
بی خود هی دنبال کلمه می گردم
تا حرفی از تو زده باشم
بی نتیجه ای برای این جستجو
به این نتیجه می رسم:
فراتر از هر حرف و حدیث
مثل سادگی سیال جنوبی ها
دوستت دارم .
تونيستي
اما نيلوفر صدايت
پشت پنجره ام قد كشيده است
پنجره را مي گشايم
تورا به درون دعوت مي كنم
و خانه ام پر مي شود
از آينه هاي نگاهت
كه چقدر نيلوفر
در ان تكثير مي شوند
تو نيستي
اما لبخند مي زني
و دشت هاي گرم و سرخ
از ذهنم بالا مي روند
و چلچله هاي نور و صدا
از تاريكي شبم
پنجره را مي بندم
تو به تمامي
در خانه ام
آشيانه كرده اي
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)