خدایا تقدیر مرا خیر بنویس
آنگونه که آنچه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم
و آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم
خدایا تقدیر مرا خیر بنویس
آنگونه که آنچه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم
و آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم
شمس تبریزی مسیر بین انسان و خدا را این چنین میگوید (در 4 پله):
1- مستی از خود
2-مستی از راه خدا
3-مستی از خدا
4-هوشیاری ......
سلام خدا
سلام ای تمام هستی ام
شرمنده ام به اندازه ی شرمندگی تمام مردم عالم
میدانم که بزرگی وگرنه هیچ وقت به خود اجازه ی سلام کردن به تو را نمیدادم
روزهاست که جانمازم در کف زمین است...منتظر قدم هایم است...ولی ای کاش...
میدانم که خودت هم از دست من خسته شده ایی...نمیدانم چطور باز هم مرا می پذیری..
در این روز های گنگ و نا مفهوم جای تو،جای یادت خالیست ولی نمیدانم چرا هر چه میخواهم به طرفت بیایم ازت دور تر میشوم..
شایدم هم به خاطر دل سیاهم است که پاکی تو تحملش را ندارد
خدایا تمام سختی های دنیا روی شانه هایم شکوفه زده اند و با هیچ تگرگ و بارانی این شکوفه ها نمیریزند و به مرور بارور میشوند...
شاید من اولین کسی باشم که از شکوفه ها خسته شده ام...
کمرم دیگر تحمل این بار سنگین را ندارد...هیچ کس نیست که آن را از روی شانه هایم بردارد...جز...
جز تو...خدایا بیا و این بار هم کمکم کن...خودت میدانی که من هم مانند کودک فال فروش کنار خیابان کسی را جز تو ندارم...
بیا و باز هم به این بنده ی شرمنده ات کمک کن
خدایا....
کسی که با عشق به خدا بخوابد ،
خدا را در خواب خواهد دید............
1. خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟
۲. خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباسهایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟
۳. خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟
۴. خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی میکردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟
۵. خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟
۶. خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟
۷. خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟
۸. خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار میشدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟
۹. خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.
۱۰. خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی میکردی؟
مناجات شهیدچمران با صدای برادرایشان
خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد میسوزد، قلبم میجوشد، احساسم شعله میکشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه میزند .خدایا! تو مرا اشک کردی که همچون باران در نمک زار انسان ببارمتو مرا فریاد کردی که همچون رعد در میان توفان حوادث بغرمتو مرا درد وغم کردی تا همنشین محرومین و دلشکستگان باشمتو مرا عشق کردی تا در قلب های عشاق بسوزمتو مرا برق کردی تا در آسمان ظلمت زده بتازم و سیاهی این شب ظلمانی را بدرمخدایا! تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتیتو مرا به اتش عشق سوختی ، در کوره غم گداختی ، در توفان حوادث ساختی و پرداختیتو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و هرمان و تنهایی سوزاندیخدایا!دل غم زده و درد مندم ارزوی ازادی می کند و روح پژمرده ام خواهش پرواز دارد تا از این غربتکده ی سیاه ردای خود را به وادی عدم بکشاند و از بار هستی برهد و در عالم نیستی فقط با خدای خود به وحدت برسد
بارالها توانم در برابر امتحاناتت اندك است
بر توانم بيفزا
عجبصبری خدا داردعجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم،همان یک لحظه ی اوّل ، که اوّل ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،جهان را با همه ی زیبایی و زشتی ،به روی یکدگر ،ویرانه می کردم.عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم ،که در همسایه ی صدها گرسنه ،چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ،نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم ،بر لب پیمانه می کردم .عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم،که می دیدم یکی عریان و لرزان ،دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین ،زمین و آسمان را واژگون ،مستانه می کردم .عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم ،نه طاعت می پذیرفتم ،نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،سبحه ی صد دانه می کردم .عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم ،برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان ،هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو آواره و دیوانه می کردم .عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم ،به گرد شمع سوزان دل عشّاق سرگردان ،سرا پای وجود بی وفا معشوق را ،پروانه میکردم .عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم ،به عرش کبریایی، با همه ی صبر خدایی ،تا که می دیدم عزیز نابجایی ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ،گردش این چرخ را وارونه ،بی صبرانه میکردم .عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم ،که می دیدم مشوّش عارف و عامی ،زبرق فتنه این علم عالم سوز مردم کش ،بجز اندیشه ی عشق و وفا ،معدوم هر فکری، در این دنیا ی پر افسانه می کردم .عجب صبری خدا دارد !چرا من جای او باشم .همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشت کاریهای این مخلوق را دارد ؛وگرنه من بجای او چو بودم ،یک نفس عادلانه کی سازشی ،با جاهل و فرزانه می کردم .عجب صبری خدا دارد !عجب صبری خدا دارد!
شیشه ی عطر بهار , لب دیوار شکست
و هوا پر شد از بوی خدا
همه جا آیت اوست
دیدنش آسان است
سخت آن است نبینی او را...
ای خدای من
آهنگ تو کردم و امیدم را از روی اعتماد به سوی تو آوردم
و دانستم مسئلت های بسیار من در برابر توانگری تو کم است
و خواهش های عظیم من در برابر وسعت رحمت تو کوچک است
و کرم تو از مسئلت احدی تنگ نمی گردد
و دست تو در بخشش ها از هر دستی بالاتر است
باز می گردم به سوی تو در چنین حالتی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)