داغ یک مادر
باز دریا گرفته قربانی
گشته جانی به مرگ مهمانی
معنی سوگ یار را ایا
ای خزر اینچنین تو میدانی؟
مانده داغی به قلب یک مادر
دانی ایا گرفته ای جانی
ان پسر همچو غنچه ای زیبا
بود در باغ زندگانی من
ناشکفته پرزد ورفت
بی ثمر بود باغبانی من
ارزو داشتم برای گلم
رخت دامادیش کنم بر تن
لیک جای لباس دامادی
ان عزیزم به تن نموده کفن
حجله اش بوی اشک وخون دارد
زغمش اب میشود دل سنگ
شد جوانم به خاک هم اغوش
دل شده بهر خنده هایش تنگ
خانه ام بی حضور او سرد است
لحظه ها بی وجود او بی رنگ
ای خزر این تمام قصه بود
شهد شیرین به کام من چون زهر
دل ز بی رحمیت شده پرخون
چون تو ظالم ندیده ام در دهر
قصه ام را برای تو گفتم
تا بدانی زداغ یک مادر