متاب ای پارسا روی از گنهکار...................ببخشایندگ در وی نظر کن
اگر من ناجوانمردم بکردار.................تو بر من چون جوانمردان گذر کن
متاب ای پارسا روی از گنهکار...................ببخشایندگ در وی نظر کن
اگر من ناجوانمردم بکردار.................تو بر من چون جوانمردان گذر کن
نمی دونی مگه اینجا دلم تنگه
نمی دونی مگه با غصه دمسازم
هوای گریه داره این دل سردم
چشام گریون دلم لرزون تویی دردم
شبا تو کوچه ی پر ماتم پاییز
به دنبال چراغ خونه می گردم
برات گفتم حدیث برگ خشک و باد
لالایی قصه ی پروانه و شمشاد
سراغ از من نمی گیری نگیر اما
فراموشم مکن پروانه زیبای من روزی
شده قلبی اسیر خونه غمها
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید-------------معشوق همینجاست بیایید بیایید
گر صورت بی صورت معشوق ببینید--------------هم حاجی و هم کعبه و هم خانه شمایید
___________
بازم د![]()
دانی که چه گفت زال با رستم گرد...............دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
دیدیم بسی که آب سرچشمه خرد...............چون پیشتر آمد شتر و بار ببرد
دلم از تو تهی گشته
نفس در سینه ام مانده
کسی از دفتر شعرم
خطوط خستگی خوانده؟....
هر دو عالم را و صد چندان که هست.............گر بسایی و ببیزی زانچه هست
چون سرای پیچ پیچ آید تو را...............بر سر غربال هیچ آید تو را
اهل كام و ناز را در كوي رندي راه نيست
رهروي بايد جهان سوزي نه خامي بي غمي
***
اینم برا دلم
مو آن آزرده بي خانمونم
مو آن محنت نصيب سخت جونم
مو آن سرگشته خارم در بيابون
كه هر بادي وزه پيشش دونم
عزیز جون اینو که چند پست قبل گفتی.![]()
یکی جهود و مسلمان نزاع می کردند................چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
بطیره گفت مسلمان گر این قباله من.................درست نیست خدایا جهود میرانم
جهود گفت بتوریة می خورم سوگند................وگر خلاف کنم همچو تو مسلمانم
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد................بخود گمان نبرد هیچکس که نادانم
مرا همچون پرنده اي به پرواز در آسمان صاف خرداد وا مي دارد
و بعد همين كه مي بيند او را يافته ام
با نگاه سرد زمستاني اش مرا به زمين مي كشاند
او عشق من است
مي تواند در يك دم هر چهار فصل باشد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)