سیگاری روشن میکنم
تا جای بی وفایی امروزت
داغی پشت دستم بگذارم
نگاهی به پشت دستم می اندازم
دیگر جای خالی ندارد
سیگار را خاموش میکنم
سیگاری روشن میکنم
تا جای بی وفایی امروزت
داغی پشت دستم بگذارم
نگاهی به پشت دستم می اندازم
دیگر جای خالی ندارد
سیگار را خاموش میکنم
ضــربه ی آخــر را "خدایـم" زد !!
آن زمــان که بــرای رفتنت استخــاره کردی و "خــــوب" آمـــد !!!
میخواهم و میخواستمت، تا نفسم بود.
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود.
عشق تو بسم بود، که این شعلهٔ بیدار
روشنگر شب های بلند قفسم بود.
آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود.
دست من و آغوش تو، هیهات، که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود.
باﷲ، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست
حاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود.
سیمای مسیحایی اندوه تو، ای عشق
در غربت این مهلکه فریاد رسم بود.
لب بسته و پر سوخته، از کوی تو رفتم
رفتم، به خدا گر هوسم بود، بسم بود
میان ماندن و رفتن یکی را دوست دارم
لیک حیرانم نمی دانم کدامش را؟
فقط آنقدر می دانم میان ماندن و رفتن
یکی را برگزیدن سخت دشوار است
سخن را ساده تر گویم
اجل آنسو نوای شور می خواند
دل از هنگامه ی رفتن نمی ترسد
ولی هرگز نمی خواهد
میان ماندن و رفتن یکی را فرق بگذارد
زمان تنگ است و در افکار می رقصد
حیاط و باغچه٬ کوچه نوای بچگی
٬ بازی غبارِ زندگی٬
فرزند
اما من نمی دانم کدامش را؟
ماندن یا که رفتن دوست می دارم؟!
تو که نباشی ،
رابطه ی من و شب ، شکرآب می شود !
و آنگاه که هستی
شب می شود ، شبی که می شود دوستش داشت !
با تموم یكدلی، تو بمون برای من
دودلیهامو ببخش، بگذر از خطای من
اگه تردید به عشق، خیمه زد تو باورم
اگه فكر رفتن تو، گذشته از سرم
تو دلیل بودنی، تویی اون اوج نیاز
روی قلهی دلت، واسه من خونه بساز
لحظهی ندیدنت، آخر راه منه
پل برگشتنمو، هجرت تو می شكنه
تو عبور صخرهها، از خودم كه بگذرم
ولی دستای تو رو، عاشقونه می برم
تو ستارهای برام، بی تو شب تاریكیه
تو سكوت چشم تو، دیگه خوندنم چیه
چی میشد عاقبتم، بی تو این همه نگاه
روی تردید دلم، خط بكش خط سیاه
چی میشد عاقبتم، بی تو این همه نگاه
روی تردید دلم، خط بكش خط سیاه
Last edited by s@har; 09-08-2011 at 20:50.
حواسم به ثانيه های رفتنم نبود
خودم را در غبار زمان گم کرده بودم
ناگهان دستی بر شانه ام زد و گفت :
. . . بر نمی گردد . . .
صدایی از دور مرا می خواند : دوباره نگاه کن !
دوباره نگاه میکنم به آسمان و ریزش باران
دوباره نگاه میکنم به تو ، به من
و زمین را بوسه میزنم هزاران بار
آنگاه تمام درها گشوده می شوند
اتفاقی در دلم افتاده است.
![]()
دور مـی شوے از مـن
بــے آن کـِ بدانـی؛
از هَفـتــ آسمان هم بگذرے
بــاز هــَمـــ ..
در قـلـبــمـ جـآ دارے !
تااز نظر مستش, بردیده نظر باشد
حالِ دل مسکینم, زین حال بتر باشد
پا درِگِل و, خونِ دل, جان در تب و تن بسمل
ای وای گر آن مه را آهنگ سفر باشد
تایاد توبنشیند , زین شام سحرخیزد
تابوی تو برخیزد, این دیده به در باشد
بریاد رخت جانها, ببریده زتن بینم
ازلعل لبت دلها, درخون جگرباشد
بگسستن پیمانها, درکوی وفا ننگ است
بشکستن دل راوی, هرچند هنر باشد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)