یه دوره ایی از زندگی
خاطرم نیست
کودکی بود !
نوجوانی بود !
کارم شده بود راه رفتن
و آرزو آفریدن ...
آروزهای رنگی
آرزوهای بلند
آرزوهای کوتاه
آرزوهای دو نفره ...
آرزو ... آرزو ... آرزو ...
یه دوره ایی از زندگی
خاطرم نیست
کودکی بود !
نوجوانی بود !
کارم شده بود راه رفتن
و آرزو آفریدن ...
آروزهای رنگی
آرزوهای بلند
آرزوهای کوتاه
آرزوهای دو نفره ...
آرزو ... آرزو ... آرزو ...
وخداوند یک نفر را آفرید ، به نام تو
و تو آمدی به دنیایی که همچون تو نداشت و هرگز هم نخواهد داشت
و خدا خواست که برای من کسی مثل تو نشد
و تو مثل هیچ کس باشی
و خدا خواست که با یاد تو همیشه تنهاترین باشم
و هر شب و هر روز و هر وقت که فکرش را بکنی با خاطره هایت خلوت کنم
و بیا بخواب در رویاهای من و در آرزوهایم بیدار شو
که من خیابان ساکتی هستم و پیوسته خواب قدم های تو را می بینم
و بیش از این پنجره را چشم انتظار نگذار چرا که این پنجره مال من است
و من در این پنجره می خواهم تو را بیابم
به جان تو ای جان من
خدا خواست
.......و خدا خواست که من دوستت بدارم و چقدر زیباست که خدا بخواهد
سلام دیشب که در رفتی " داال " بده ببینم امشب !!!!!!!!
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی؟
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم
حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم
مگه فردا سر کار نمیری که هنوز بیداری؟!!!!
من در سکوت دیوانه وار مردکی از یاد رفته تنها با رفتن بودن زنده بودم ،
من در غروب غمناک مرگی آسوده از حیات نخستین در شوق بودم که،
نگاهم در سویی حرفی را سوزاند به آغازی که پایانی نداشت،
من در عبور از خواب بی چون این قصه از دیروزها آرامتر بی هیچ برفی در سال سردی خاک شده بودم،
من در نگاهی مات یاد شکستن را یاد گرفته بودم،
من آرام در لحظه ای بی روشن در سال آخرین سرزمین باورهای هیچ خفته بودم .
چرا دارم میرم بخوابم موندم واسه سهم مشاعره امشب
شب به خیر
ما همه از یک گلوی پر از ترانه رها شده ایم
فقط سکوت هایمان ، ما را به غربت چشم ها برده است
کسی باید امشب
نخستین ترانه را به یاد آورد ...
شب بخیر اما هنوز سهمت را ادا نکردی!!
sise شما خودتم كم تكراري نميگي ها
ولي واقعا اگه شما دو نفر از اين قسمت برين بايد درشو تخته كرد من شوخي كردم
گفتم يعني همه ي شعرارو ميخونم نه فقط آخريشو
ياري كن و گره زن نگاه ما خودت با هم
باشد كه تراود در ما همه تو
ما چنگيم هر تار از ما دردي و سودايي
زخمه كن از آرامش ناميرا ما را بنواز
باشد كه تهي گرديم از والا نت خاموشي
یک سینه پر از قصهی هجر است ولیکن
از تنگدلی طاقت گفتار ندارم
چون راز برون نفتدم از پرده که هر چند
گویند مرا گر به نگهدار ندارم
جانا چودل خسته به سودای تو دارم
او داند و سودای تو من کار ندارم
البته تکراری هم هست ولی نه خیلی.
مي در پياله بود و من = بسي نوشيدم
هوش از سرم رفت و باز هم ناليدم
آنقدر من گفتم از روي خوش يار
كان شب همه از يار من مست گشتند
شبي دگر شد و من هوشيار بودم
در ميكده همه مست آمده ، مست رفتند
=======
دوستان اين تاپيك رو به جنجال نكشيد خواهشا
Magmagf خودت بيا يه چيزي بگو![]()
دوباره از دور سوت كشيد
ابرها سنگين تر
كودكان رويا گريان
سگان ولگرد پرسه زن
بدنبال هيچ
و تو
در كوچه های بن بست
در راهی تا ستاره.
به سلام . کم پیدا هستیندوستان اين تاپيك رو به جنجال نكشيد خواهشا
Magmagf خودت بيا يه چيزي بگو
خوب به نظر من که شنیدن مشاعره دوستان تو اسن تاپیک بهتر از به قول شما به حاشیه کشیدن
بی خیال سخت نگیر
اصلا خوبی ؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)