درين آلاله در کويش چو گلخن
بداغ دل چو سوزان اخگرستم
نه زورستم که با دشمن ستيزم
نه بهر دوستان سيم و زرستم
بابا طاهر
درين آلاله در کويش چو گلخن
بداغ دل چو سوزان اخگرستم
نه زورستم که با دشمن ستيزم
نه بهر دوستان سيم و زرستم
بابا طاهر
من ذکر تو از مرغ چمن می شنوم
وز لاله و سنبل و سمن می شنوم
تسبیح تو از زبان هر موجودی
من می گویم مدام و من می شنوم
عمادالدّین نسیمی
مرو اي پيشرو قافله زين صحرا
که نيامد خبر از قافلهي پيشين
دل خود بينت بيازرد چنان کژدم
تن خاکيت ببلعد چنان تنين
پروین اعتصامی
نخست از فکر خویشم در تحیر
چه چیز است آن که خوانندش تفکر
چه بود آغاز فکرت را نشانی
سرانجام تفکر را چه خوانی
شیخ شبستری
يار چون ديد حال او ز کنار
بانگ برداشت کاي گرامي يار!
گر گران است پوست، بگذارش!
هم بدان موج آب بسپارش!
جامی
شاهنشه جؤمله اولیاء دیر،حیدر!
سؤلطان سریر اِننما دیر،حیدر!
مخدوم جهان،مطاع ِ کلّ عالم
سر خیل جمیع انبیاء دیر حیدر!
حکیم نباتی
رواق منظر چشم من آشيانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودي دل
لطيفههاي عجب زير دام و دانه توست
حافظ
تفکر رفتن از باطل سوی حق
به جزو اندر بدیدن کل مطلق
حکیمان کاندر این کردند تصنیف
چنین گفتند در هنگام تعریف
شیخ شبستری
فراموش کردي مگر مرگ خويش
که مرگ منت ناتوان کرد و ريش
محقق چو بر مرده ريزد گلش
نه بروي که برخود بسوزد دلش
سعدی
شاید به گرد قافلهی بیخودان رسم
ای پیر دیر، همتی امداد کن مرا
گشته است خون مرده جهان ز آرمیدگی
دیوانهی قلمرو ایجاد کن مرا
صائب تبریزی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)