تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 78 از 137 اولاول ... 286874757677787980818288128 ... آخرآخر
نمايش نتايج 771 به 780 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #771
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    به دستهايت خيره ماندم و ياد گرفتم به لطافت عاطفه بايد حرمت نهاد

    من چشمهايت را ديدم

    و ياد گرفتم نجابت صدق را پاس بايد داشت من قلبت را نگاه كردم

    و ستايش عشق را چشيدم

    تو كه آمدي من اشك را در خاطره ها گم كردم و بغض را در گلو

    تو كه آمدي من پاكي را خوب فهميدم و نگذاشتم حوض دلم غبار بگيرد

    آري خوبترين! من از نگاه تو آبي شدم و با لبخند تو واژه را مشتاق

    من با صداي تو يخبندان

    را از خاطره محو كردم و حتي ياد گرفتم گرم يعني چه


  2. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #772
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    2,464

    پيش فرض

    دوستت دارم به وسعت یک کهکشان.

    ای نام تو مرهم روح و روانم؛

    میخوانم از تو و می گویم

    که به پای تو مانند شمعی آب می شوم

    تا پایان...



  4. 5 کاربر از tohidkh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #773
    اگه نباشه جاش خالی می مونه iranzerozone's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    Iran-Tehran
    پست ها
    274

    پيش فرض نشانی

    من نشانی از تو ندارم
    اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
    در عصرهای انتظار به حوالی بی کسی قدم بگذار.
    خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو.
    کلبه ی غریبی ام را پیدا کن،کنار بید مجنون خزان زده،
    و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام! در کلبه را باز کن.
    و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن.
    مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق عصاره انتظار،
    پشت دیوار دردهایم نشسته ام!

  6. 3 کاربر از iranzerozone بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #774
    اگه نباشه جاش خالی می مونه iranzerozone's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    Iran-Tehran
    پست ها
    274

    پيش فرض ماهی قرمز دلت مرد...

    بار خاطره ي چشمانت را به دوش مي كشم ، نگاهم را از بين دستانت مي دزدم وبه درون تنهاي خويش پناه مي برم...
    ا زتو دور مي شوم در حالي كه هنوز عطر دستانت بر گونه هاي تكيده ام جا مانده...
    هنوز با هر نفس، مشامم را از هواي بودنت پر مي كنم و با هر بازدم در انتظار بودنت به اين تكرار روزمرگي تن مي دهم...
    از تو دور مي شوم در حالي كه مي دانم نمي توانم..
    پشت حصار سايه ها كه پنهان شدم ، تو بيا و به دنبالم بگرد! شايد تنها تكه كاغذي از طرح چشمانت را در كوچه هاي خاطره جا گذاشته باشم...
    بيا و پيدا كن نيمه ي گمشده ام را و به او بگو كه در حسرت لحظه هايي كه كاش امتداد مي يافت پوسيدم...
    به نيمه ي گمشده ام بگو چشمان خيسم برايش مي تپيد...
    بگو من همان جا كنار همان استخري كه بارها رقص نور را به تماشا نشسته بوديم منتظرش مانده ام...
    معصوميت چشمانم را به نظاره بنشين، شايد باز هم براي آمدنت بهانه اي پيدا كني...
    شايد اين دفعه كنار حوض آبي نقاشي ات ماهي قرمزي افتاده باشد كه بخواهد زندگي كند ولي قدرت جستن به آبي كوچك دلت را ندارد...مهربان من براي تپش كوچك يك دل كاري نمي كني؟
    خوب نگاه كن....
    نگذار ماهي كوچك حوض دلت از خساست عاطفه بميرد....
    شاید روزی آن قدر دیر بیایی که گنجشکک همسایه در غم نبودنم فریاد میزند...

  8. این کاربر از iranzerozone بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #775
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    بعد از تمام تاریکی های زمین که تاریکی شعرهای مرا ،
    درون خود می بلعد ،
    تا آخرین نفسهای شعرم تو را غزل می کنم
    میخواهم نامم تنها اسمی باشد کــــــه
    در دفتر عاشقانه هایت به ثبــــت میـــرسد
    میخواهم مالک همیشگی روشنی قلبت باشم
    و هرگاه تنها شدي تورا ببینم
    و تنهاییت را با سرانگشتان مرطوبم پاک کنم.
    هنوز زلالی نی نی چشمانت را زیارت نکرده ام....


  10. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #776
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    چشمانت را كه باز مي كني
    در دهليزهاي خنك خواب مي لغزم و پيش مي روم،
    اما پلك كه بر هم مي گذاري
    سرماي كريه زمستاني از خواب مي پراندم!
    هيچ وقت نگاه از من مگير
    كه از تاريكي سايه ها عجيب بيزارم!


  12. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #777
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    2,464

    پيش فرض وقت بازی

    بیا که باز وقت بازی است ...

    بازی قشنگ و ساده ای به فکر من رسیده است

    در این بازی من درخت می شوم

    شکوفه می کنم جوانه می زنم و بعد هم به نام خاک و یاد آب و آفتاب میوه می دهم

    درخت ... من درخت می شوم ... درخت زنده ای که میوه اش رسیده و چیدنی است

    تو هم پرنده شو ... نه ...

    پرنده خوب نیست ... پرنده زود می رود و سایه آرزوی یک پرنده نیست

    تو ... تو رهگذر شو و خسته از کنار من عبور کن

    مرا ببین بخند و شاد شو و میوه مرا بچین و زیر سایه ام درنگ کن

    فقط همین ... !!!



  14. 2 کاربر از tohidkh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #778
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    عشق از جاي خالي تو ميگويد : از
    پرواز بهار و آمدن خزان ...
    از رفتن گرماي نَفَسَت و سرماي سُخنت
    جاي خالي حضورش را احساس ميكنم
    خورشيد نميتابد ...
    مي لرزم ...
    سردم است ...
    چرا خورشيد نمي تابد
    " و نجوايي ... زير لب ... پروانه سوخت ، شمع فرو ريخت ، شب به
    پايان رسيد ... اي واي كه قصه دلم ناتمام ماند"
    دلم گويا و زبانم الكن
    گفتگويي خاموش
    قصه ، قصه ي پروانه و شمع است
    قصة دزديدنِ دل
    قصه سنگ است و رود
    قصه مرغ سحر و ناله ي قو
    قصه كبر و غرور
    قصه اي بي انتها ...
    قصه ي تنهايي و غُربت جمع
    قصه داغ دل و صدها خاطره
    اينها
    اينها شده است معني زندگي اين آواره عشق و نيستي و معناي
    تهي ِ عشق .... بد فر جامي عشقي بي عاقبت بي بديل بي دليل
    قصه ي جاي خالي تو ...

  16. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #779
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم در اینه بر صورت خود خیره شدم باز بند از سر گیسویم آهسته گشودم عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم افشان کردم زلفم را بر سر شانه در کنج لبم خالی آهسته نشاندم گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست تا مات شود زین همه افسونگری و ناز چون پیرهن سبز ببیند به تن من با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز او نیست که در مردمک چشم سیاهم تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند این گیسوی افشان به چه کار ایدم امشب

  18. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #780
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    چه غم انگیز است که
    فاصله ی بین دو ستاره تا رسیدن به هم آنچنان است که هرگز نخواهند رسید

    ولی چه دلنشین
    یاد لحظه های با ستاره بودن در اوج شب تاریک
    زمان را سپری میکنم تا طلوعی دیگر
    که یه روز به ستاره نزدیک شدم
    وچه شادی بخش است این یاد

    گویی رخت سپید بر تن دارم

    چرا در اینجا در این دنیا
    سنگ نیز عاشق میشود؟

    چرا هرازی در قفس نیست

    چه خوشن همه با یاد ستاره
    که خواهد آمد

    چه غم انگیز که
    فاصله ی بین دو ستاره تا رسیدن به هم آنچنان است که هرگز نخواهند رسید

  20. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •