تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 78 از 87 اولاول ... 2868747576777879808182 ... آخرآخر
نمايش نتايج 771 به 780 از 866

نام تاپيک: نويسندگان عزيز ميخواهيم داستان بنويسيم!

  1. #771
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    11

    سلام با تشكر راستش فكر نمي كردم كسي چنين نظري در مورد كارم داشته باشه حالا اميدوار شدم ممنون از اينكه با دقت داستانها رو نگاه كردي اگه وقت كنم بازم برمي گردم حق با شماست بايستي يه فصل كامل رو اينجا بگذارم باز هم ممنون از نظرت و وقتي كه گذاشتي


    درود بی کران
    من نیز بسیار خرسندم و امیدوارم که بازهم بتوانیم از داستان های شما بهره مند شویم

  2. #772
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    پست ها
    82

    پيش فرض

    راستش يه اعتراف!!!البته همين حالا يه متني رو آماده كرده بودم كه بنويسم اما تمام وقتم گرفته شد وگرنه نمي گفتم اين اسم مستعار گلي اسفندياري رو به دلايل شخصي اينجا گذاشتم خيلي دوست داشتم كه ببينم اين يكي چطوره اما مثل اينكه كسي جواب نخواسته بده با عرض معذرت

  3. #773
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    پيش فرض

    سلام ببخشيد بي موقع مزاحم ميشم اينجا داستان نقد ميكنند؟آخه من هم يه پا نويسنده ام چند تا رمان و داستان هم نوشته ام الان يه قسمت البته كوتاه از يك رمان آماده دارم:
    یکروز گرم بهاری در حالیکه تمام اتاق را نور خورشید فرا گرفته بود,آلما
    از خواب بلند شد خمیازه کوتاهی کشید و سپس از تختخواب مندرس و کهنه خود واقع در یک اتاق کوچک
    که تنها اثاثیه آن شامل یک میز و صندلی چوبی از جنس ارزان قیمت,یک سطل
    لعابی زنگ خورده روی میز گردی نزدیک تخت و قالی نخ نما شده بود پایین آمد .هیچ چیز با ارزش و
    گران بها و در خور توجهی در این مکان یافت نمی شد ;چهار دیواری گچی و آبله گون که قبل از آن اقامت افراد دیگری را پذیرا گشته بود ,پنجره ای با چوب آماس زده که بوی نای از آن بر می خاست که در واقع هوای اتاق از بوی این چوب های تنبله شده در امان نبود
    همه اینها دست به دست هم داده بودند و فضای خفه و دلتنگ و در عین حال غیر قابل تحملی را برای هر تازه واردی که به اینجا می آمد به ارمغان می آوردند
    ,به کنار پنجره رفت و آن را گشود حتی در این موقع صبح فضای شهر را هاله ای از دود کارخانه ها فرا گرفته بود و صدای بوق مداوم ماشین ها به گوش می رسید
    نگاهش به لاشه ی گندیده گربه ای افتاد که به پشت پرچین ها انداخته شده بود عابری که از آنجا می گذشت
    از بوی تعفن آن جلوی بینی اش را گرفت و نگاه غضب آلودی به طرف او انداخت
    آلما خیلی زود پنجره رابست دست و صورتش را شست خود را آماده کرد و از اتاق
    خارج شد .با سکوت حاکم در خانه دریافت که مادرش ساعتی است که از خانه بیرون
    رفته است و صبحانه اش راآماده کرده روی میز آشپزخانه گذاشته بود,اشتهای چندانی نداشت کمی لب به صبحانه زد و زود از پشت میز بلند شد
    از خانه بیرون زد و با شتاب پله های آپارتمانی را که آنها طبقه دومش را اشغال کرده بودند طی کرد وارد خیابان شد و با بی ملاحظگی عرض خیابان فرعی را طی کرد

    در بین راه روی نیمکتی نشست ,هوای داخل خانه خفقان آور و نفس گیر بود آلما اختیار داشت تا در این هوای صبحگاهی اواخر ماه می نفس تازه ای دم کند
    و اجازه بدهد قلبش از آن فضای دلباز و از دیدن مناظر چشم نواز اطرافش لذت ببرد .به خیره شدن به سر و وضع آدم ها علاقه وافری داشت و تا زمانی از
    نظرش دور و پنهان نمی شدند دست از نگاه کردن بر نمی داشت
    بلند شد تا خانه راهی نمانده بود سعی کرد قدم های آهسته بردارد تا بیشتر از این گردش استفاده کندبه ساختمان های جلوی رویش می نگریست
    و به آن ها زل می زد چند دقیقه ای پشت ویترین مغازه ها می ایستاد ;دیدن آن همه پیراهن های زیبا و بلوز و کت و دامن های رنگارنگ و شیک و گران قیمت او را مجذوب خود می کردند آهی در بساط نداشت در مقابل چیزهای پر زرق و برق دلش ضعف می رفت و نزدیک بود هر آن اشکش
    سرازیر شود بخصوص آن دامن جلیک دار آبی پروسی که بر تن عروسکی گذاشته شده بود بیشتر از همه حواسش را به خود معطوف کرده بود.سر خود را برگرداند دستهایش را در جیب دامنش کرد و به راه افتاد نزدیکیهای ظهر رسید داخل ساختمان شد و از پله ها بالا رفت و هنگامی
    وارد خانه شد از بوی تند مشروب دریافت که پدر از کافه برگشته است ;در اتاقش روی صندلی ولو شده بود و سرش در جانب دیگری بر خلاف دید آلما بود

    ببخشيد كم بود نظرتون چيه؟


    به زودی ویرایش میشود
    مناین پستو الان دیدم

  4. #774
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    11

    راستش يه اعتراف!!!البته همين حالا يه متني رو آماده كرده بودم كه بنويسم اما تمام وقتم گرفته شد وگرنه نمي گفتم اين اسم مستعار گلي اسفندياري رو به دلايل شخصي اينجا گذاشتم خيلي دوست داشتم كه ببينم اين يكي چطوره اما مثل اينكه كسي جواب نخواسته بده با عرض معذرت


    ای بابا من الان این پستو دیدم
    به روی دیده ویرایش میکنم و برایتان ارسال میکنم
    پستها پسو پیش میان

  5. #775
    در آغاز فعالیت Mahdi07's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    اون جا که عرب نی انداخت...!
    پست ها
    9

    پيش فرض

    سلام به همه ی دوستای گلم که فقط خدا میدونه تو این مدّت چقدر به یادتون بودم....
    ...چرا اون جوری نگاه میکنید...بابا منم....مهدی.....
    خدا رو شکر که تاپیکو سر پا نگه داشتید...آخخخخخخخخ که چقدر دلم برای دور هم ودنامون تنگ شده...خوبید همتون؟
    من برگشتتتتتتتتتتتتتتتتتمممم ممممممممممم....ولی با یه یوزر جدید! یه شروع دوباره برای من!شاید!

  6. #776
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    5

    سلام به همه ی دوستای گلم که فقط خدا میدونه تو این مدّت چقدر به یادتون بودم....
    ...چرا اون جوری نگاه میکنید...بابا منم....مهدی.....
    خدا رو شکر که تاپیکو سر پا نگه داشتید...آخخخخخخخخ که چقدر دلم برای دور هم ودنامون تنگ شده...خوبید همتون؟
    من برگشتتتتتتتتتتتتتتتتتمممم ممممممممممم....ولی با یه یوزر جدید! یه شروع دوباره برای من!شاید!


    درود بی کران
    مهدی ؟ کدوم مهدی؟؟؟ یوز قبلیت چی بود؟

  7. #777
    در آغاز فعالیت Mahdi07's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    اون جا که عرب نی انداخت...!
    پست ها
    9

    پيش فرض

    ممنون
    Mahdi_Shadi
    پس بقیه بچه ها کوشن؟؟؟

  8. #778
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    11

    ممنون
    mahdi_shadi
    پس بقیه بچه ها کوشن؟؟؟

    بچه ها برزگ شدن رفتن پی زندگیشون
    خیلی کم شده فعالیت اینجا نمیدونم چرا من انقدر اندوهگینم برای این موضوع

  9. #779
    در آغاز فعالیت Mahdi07's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    اون جا که عرب نی انداخت...!
    پست ها
    9

    پيش فرض

    نمیدونی چرا اندوهگینی؟!
    طبیعتاً برای این که اندوهگینی هم داره!....اِ...اصلاً چرا این قدر صخت حرف میزید...اندوهگین همون ناراحته مگه نه؟!
    آبجی من...سعید عزیز و بقیه ی بچّه ها...اگه نمیان خودم برم دنبالشون...هوم؟!

  10. #780
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    11

    نمیدونی چرا اندوهگینی؟!
    طبیعتاً برای این که اندوهگینی هم داره!....اِ...اصلاً چرا این قدر صخت حرف میزید...اندوهگین همون ناراحته مگه نه؟!
    آبجی من...سعید عزیز و بقیه ی بچّه ها...اگه نمیان خودم برم دنبالشون...هوم؟!
    درود بر مهدی آبجی خانوم

    نام مرا مادر بنهاد تالوت و میدانی تالوت مردیست جوانمرد نه دوشیزه ای که تو همشیره بخوانیش

    اری به جستجوی آنان بکوش شاید تو را یارای ان باشد که انان را بازگردانی
    از انان یاری بخواه و بانگ بر اور که بازگردید

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •