تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 78 از 131 اولاول ... 286874757677787980818288128 ... آخرآخر
نمايش نتايج 771 به 780 از 1301

نام تاپيک: معرفي كتاب هايي كه خوانده ايم

  1. #771
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    ░░░░░░
    پست ها
    5,803

    پيش فرض

    بهترین کتابی که خوندم کوری اثر ژوزه ساراماگو نویسنده ی پرتغالی هست که برنده ی جایزه ی نوبل 1996 به خاطر این کتاب شده

    اسم اصلی کتاب به زبان پرتغالی Ensaio sobre a Cegueira هست

    از لحاظ فیزیکی کتبای قطور که حدودا 400 صفحه داره و از لحاظ جلد هم زیبایی و مفهوم خاص خودش رو داره

    و در نایت از لحاظ محتوایی رقابت بین عقل و جهل ... بینایی درونی و کوری و تضاد بین اونها رو با زبان ساده و طی یک داستان عجیب و در نوع خودش جالب به رخ خواننده میکشه

    موضیح دوستان در رابطه با یک بیماری که نوعی کوری و نابینایی هست که برعکس نابینایی عادی که همه ، همه چیز رو تاریک و بدون نور میبینن این کوری بعث میشه که چشم بیمار حالت نورانی داشته باشه و همه چیز رو نورانی و سفید ببینن ( در واقع چیزی جز نور سفید نمیبینن )

    داستان از جایی شروع میشه که مردی در یک چهار راه به این بیماری مبتلا میشه ... یک دزد به اون کمک میکنه که به خونه بیره ، ماشین اون رو میدزده و بعد از مدتی اون هم مبتلا به این بیماری میشه ... مردی که اول بیمار شده بود پیش دکتر چشم پزشک مراجعه میکنه ، همه ی بیمار ها که هر کدوم نقش خاصی در داستان دارن به اتفاق دکتر چشم پزشک بیمار میشن ...

    برای جلوگیری از شیوع بیماری اونها رو به یه محل برای قرنطینه میبرن ... اتفاقات زیادی اونجا میوفته از فساد داخل قرنطینه تا نرسیدن جیره ی غذایی ... بعد از مدتی همه ی شهر ( شاید کشور یا جهان چون در داستان وسعت بیماری ذکر نمیشه ) به این بیماری دچار میشن ... در نهایت همه برای بدست آوردن غذا به خیابان ها میان و به صورت گله ای شبیه به حیوانات برای لقمه ای غذا با هم درگیر میشن ....

    در این بین ... همسر دکتر چشم پزشک تنها فرد سالم و به صورت غیر مستقیم راهنمای دسته بوده ( که شامل بیمار های مطب دکتر میشدن ) و تنها همسرش از سلامت اون باخبر بوده ...

    بعد از اتفاقاتی هم که در شهر میوفته یک روز اولین فردی که بیمار شده بوده ، متوجه میشه که سلامت خودش رو بدست آورده و کم کم بقیه هم سالم میشن ... در این بین جالب ترین و قشنگ ترین جمله و قسمت داستان اونجاییه که همسر دکتر به آسمان نگاه می کنه ... همه چیز رو سفید میبینه میترسه که حالا نوبت اونه که مبتلا بشه ولی سرش رو پایین میاره از ایوان خونه مردم رو نگاه می کنه که از سلامت خودشون خوشحالن و داستان تموم میشه !!!

  2. 8 کاربر از huti_421 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #772
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    رستاخيز


    كريستين بوبن
    سيروس خزائلي




    كريستين بوبن فارغ التحصيل رشته فلسفه است و همين نگرش رو توي كارهاش هم مي شه مشاهده كرد . خود او مي گويد: «هر يك از كتابهايم تابلوي است از يك گوشه زندگيم.» من دوست دارم در كتابهايم «زندگي» را نقاشي كنم، «هستي» را بسرايم، «عشق» را بنوازم، «مرگ» را رنگ آميزي كنم، «تقدس» را به آواز درآورم.»

    كتاب رستاخيز مجموعه اي از تفكرات ، راز و نيازها ، تجربيات شخصي و خاطرات نويسنده مي باشد .
    من اصلا ارتباط برقرار نكردم با كتاب و اصلا هم خوشم نيومد

    فقط يك جايي كه اشاره مي كرد توي مراسم مذهب نشسته بود و همه به ترتيب مي در صف مي رفتن تا نان مقدس را از دست كشيش بگيرن و بعد مي گفت يك دفعه حس كردم رستاخيز چه طور اتفاق مي افته و مردم از گورهاشون ر ميان خوشم اومد

  4. 4 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #773
    آخر فروم باز omid.k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    Basin city
    پست ها
    2,500

    پيش فرض

    بهترین کتابی که خوندم کوری اثر ژوزه ساراماگو نویسنده ی پرتغالی هست که برنده ی جایزه ی نوبل 1996 به خاطر این کتاب شده

    اسم اصلی کتاب به زبان پرتغالی ensaio sobre a cegueira هست

    از لحاظ فیزیکی کتبای قطور که حدودا 400 صفحه داره و از لحاظ جلد هم زیبایی و مفهوم خاص خودش رو داره

    و در نایت از لحاظ محتوایی رقابت بین عقل و جهل ... بینایی درونی و کوری و تضاد بین اونها رو با زبان ساده و طی یک داستان عجیب و در نوع خودش جالب به رخ خواننده میکشه

    موضیح دوستان در رابطه با یک بیماری که نوعی کوری و نابینایی هست که برعکس نابینایی عادی که همه ، همه چیز رو تاریک و بدون نور میبینن این کوری بعث میشه که چشم بیمار حالت نورانی داشته باشه و همه چیز رو نورانی و سفید ببینن ( در واقع چیزی جز نور سفید نمیبینن )

    داستان از جایی شروع میشه که مردی در یک چهار راه به این بیماری مبتلا میشه ... یک دزد به اون کمک میکنه که به خونه بیره ، ماشین اون رو میدزده و بعد از مدتی اون هم مبتلا به این بیماری میشه ... مردی که اول بیمار شده بود پیش دکتر چشم پزشک مراجعه میکنه ، همه ی بیمار ها که هر کدوم نقش خاصی در داستان دارن به اتفاق دکتر چشم پزشک بیمار میشن ...

    برای جلوگیری از شیوع بیماری اونها رو به یه محل برای قرنطینه میبرن ... اتفاقات زیادی اونجا میوفته از فساد داخل قرنطینه تا نرسیدن جیره ی غذایی ... بعد از مدتی همه ی شهر ( شاید کشور یا جهان چون در داستان وسعت بیماری ذکر نمیشه ) به این بیماری دچار میشن ... در نهایت همه برای بدست آوردن غذا به خیابان ها میان و به صورت گله ای شبیه به حیوانات برای لقمه ای غذا با هم درگیر میشن ....

    در این بین ... همسر دکتر چشم پزشک تنها فرد سالم و به صورت غیر مستقیم راهنمای دسته بوده ( که شامل بیمار های مطب دکتر میشدن ) و تنها همسرش از سلامت اون باخبر بوده ...

    بعد از اتفاقاتی هم که در شهر میوفته یک روز اولین فردی که بیمار شده بوده ، متوجه میشه که سلامت خودش رو بدست آورده و کم کم بقیه هم سالم میشن ... در این بین جالب ترین و قشنگ ترین جمله و قسمت داستان اونجاییه که همسر دکتر به آسمان نگاه می کنه ... همه چیز رو سفید میبینه میترسه که حالا نوبت اونه که مبتلا بشه ولی سرش رو پایین میاره از ایوان خونه مردم رو نگاه می کنه که از سلامت خودشون خوشحالن و داستان تموم میشه !!!
    کوری کتاب زیباییه ... همونطور که سرشار از نکات ظریف و متفاوت است
    ممنون بابت معرفی
    ولی بهتر نیست برای قسمت های اصلی داستان اطار یا اسپویلر بذاریم تا دوستانی که هنوز اونو نخوندن .... از اول راه پشیمون بر نگردن ؟

  6. 4 کاربر از omid.k بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #774
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض دل‌کور - اسماعیل فصیح

    داستان آغاز و پایان یک خانواده ی بزرگ و پر جمعیت در گذر زمان، داستان عشق، درد، رنج و خون!
    همین!

    چی نوشتم :‌دی

    داستان یک خانواده ی عیالوار در تهران که از دوران رضاشاه شروع می‌شه و در کنار بستر تاریخی داستان روایت اجتماع اون دوران و آدم‌های اون خانواده است.
    کتابی نیست که بشه تعریفش کرد باید خوند
    انقدر غم و غصه و مرگ و قتل و تبعیض و تحقیر توش هست که واقعا روان آدم رو به هم می‌ریزه
    من موندم جناب فصیح چطوری تونستند این همه بدبختی رو یک‌جا کنار هم بگذارند

    در کل بسیار بسیار دوستش داشتم و کتابیه که حاضرم ساعت ها بنشینم و راجع به تک تک شخصیت ها و تغییر و تحولات اجتماعی موجود درش صحبت کنم

  8. 7 کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #775
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    دیوانگی در بروکلین


    پل استر
    خجسته کیهان




    ناتان پیرمردی 60 ساله است که از همسر سابقش جدا شده ، ارتباطی با سایر فامیل ندارد ، سرطان گرفته و به دنبال مکانی آرام است تا سال های آخر عمر خود را در آنجا سپری کند . دوستی به او بروکلین را معرفی می کند و ناتان راهی آنجا می شود . ناتان دو خواهرزاده دارد که سالهاست از آنها بی خبر است . بعد به طور ناگهانی در بروکلین با تام برخورد می کند او پسری باهوش و عاشق ادبیات بوده که در دوره دکترا ناگهان به همه چیز پشت پا زده ، از تنهایی و کثیفی دنیا دلزده به بروکلین آمده و در یک کتاب فروشی کار می کند . به همین ترتیب شخصیت های قصه اضافه می شوند . آدمهای خسته ، تنها و شکست خورده که در بروکلین به دنبال دنیای آرمانی و ارزوهای دست نیافتنی خود هستند . انسان هایی تنها که در کنار هم و با رویاهای دیوانه وار خود بار دیگر زندگیشان را ارزشمند می کنند . روری خواهر تام ، دختری که از نوجوانی از خانه فرار کرده و دربند فرقه ای شدید مذهبی است ..... لوسی دختری حاصل از یک عشق موقت و تنها و سرخورده ........نانسی زنی استثنائی که همسری مردی ناچیز است مردی که نانسی تنها زن زندگی او نیست و نانسی زنی است که حاضر است بارها و بارها عشقش را ببخشد ....... کتاب برنده جایزه آستریویاس از کشور اسپانیا شده

    نمی شه از داستان چیز بیشتری گفت . یک سری روابط معمول خانوداگی در چهارچوب انسان های تنها و منزوی با یک پایان خوش . فوق العاده کتاب روان و خوبیه . سبک نوشتنش عالیه اصلا موقع خوندن متوجه گذر زمان نمی شید . نمی شه زمینش گذاشت . واقعا کتاب قشنگی بود . از نانسی خوشم می یومد .... از تنهایی ادمهاش و پایان خوشش و بیشتر از همه حالت گرم و روان داستان . خیلی نکات و ایده های قشنگی هم توش هست . یکیش همینه که اتفاقات بر اثر تصادف پیش می آیند . مهم ترین جریانات زندگی از رو یک اتفاق ساده حادث می شوند . خیلی این دید را پسندیدم و یک هتل خیلی باحال هم بود که اتاق ها به جای شماره ، اسم داشتند هر اتاق اسم یک هنر پیشه کمدی با قاب عکس های سیاه سفید از اون توی اتاق . به نظرم خیلی ایده قشنگ و جالبی اومد . اگه یک وقت هتل زدم این مورد را امتحان می کنم
    تام هم حرف های و اتفاقات قشنگی را در مورد نویسندگان تعریف می کرد که خوشم اومد . اون حکایت کافکا و عروسک گم شده واقعا تاثیرگذار بود
    خلاصه اینکه عالی بود

  10. 6 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #776
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    نیمه غایب
    حسین سناپور




    دست‌مایه‌ی این رمان زندگی پنج تن از نسل جوان و جوانی پشت سر گذاشته‌ی ام‌روز، در دانش‌گاه و میانه‌ی کشاکش‌های سال‌های دهه‌ی شصت است. به خاطر قرار گرفتن در این موقعیّت تاریخی است که عشق برای آنان نه فقط مواجهه با تنگناهای بیرونی، که رو‌درروشدن با درون و گذشته‌ی خود نیز هست. آن‌ها چه در خانواده‌ای سنتّی در تهران بزرگ شده باشند یا در باغ‌ها و شالی‌زارهای شمال، در خیابان‌های نیویورک غریبه‌‌گی را تجربه کرده باشند، یا معلّق میانِ دوست‌داشتن‌ها در سفر مدام بوده باشند، و یا حتّی اگر کودکی‌هایشان را خود مادری کرده باشند، همگی سرگشته‌ی جست‌وجوی نیمه‌ی غایب خویش‌اند. **

    خب !! این رمان درباره‌ی پنج نفر هس که در چهار فصل نوشته شده :مراسم تشییع، مراسم خواستگاری، مراسم قربانی و مراسم وصل.!! اون پنج نفر هم یکی، فرهاد (پسری از یک خانواده‌ی سنتّی تهرانی)که فصل اوّلِ کتاب درباره‌ی اونه. دومی، فرح (دختری شهرستانی از سمتِ باغ و شالی‌زارهای شمالی)، سومی، بیژن (معلّق میان دوست‌داشتن‌هایش) است که عاشقِ خائنِ فرح به حساب میادش!. چهارمی، دختری از یک خانواده‌ی مرفه (که در کودکی برای خود مادری کرده است!) که در داستان با اسامی مختلف از اون یاد میشه سیندخت، سیمین، سیما …ووو …! و پنجمین نفر؛ ثریا که مادرِ نفرِ چهارمه با تجربه‌ی غریبه‌گی در خیابان‌های نیویورک. البته آقای، «الهی» نام نیز در داستان حضور مؤثر و چشم‌گیری دارند.
    به طور کلی اگه بخوام بگم این داستان پر هس از دغدغه‌های ذهنی و شخصی و خانوادگی و فلسفی و اجتماعی و سیاسیِ زنانه و مردانه‌ی ایرانی در حدود سال‌های 67 تا 69 به علاوه‌ی عشق و پریشانی و سودازدگی و همچنین، کلی جمله‌ها و پاراگراف‌های طلاییِ دوست‌داشتنی !!

    در مورد خود کتاب هم اینکه برنده ی جایزه از طرف مهرگان ! شده و برگزیده بهترین رمان سال 78 و مثل اینکه به چاپ دوازدهم هم رسیده ....

    **به نقل از پشت جلد کتاب

  12. 6 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #777
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    مون پالاس


    پل استر
    ليلا نصيري ها




    ماركو استنلي فاگ در كودكي مادر خود را طي يك تصادف اتومبيل از دست مي دهد . از آنجايي كه حاصل يك ارتباط نامشروع بوده از هويت پدر خود نيز خبر ندارد . بعد از مرگ مادر ، دايي ويكتور سرپرستي او را بر عهده مي گيرد . وقتي ماركو به سن 18 مي رسد در دانشگاه شهر ديگري پذيرفته مي شود همزمان دايي ويكتور نيز راهي سفري بلند مدت مي گردد و به عنوان هديه قبولي 1492 جلد كتاب خود را به او مي دهد . ماركو نگران و دلزده وارد زندگي جديد مي شود و از همين نقطه ماجراي رمان مون پالاس نيز شروع مي گردد . ماركو به موجودي بي هدف تبديل مي شود فقط مي خواهد تنها باشد حركتي نكند و بگذارد زندگي جريان يابد از گيرو دارهاي و دغدغه هاي زندگي فرار مي كند . او از مقابله با مشكلات مي پرهيزد و ديگر سرنوشتش برايش اهميت ندارد ..... در اين بين با دختر و پيرمردي اشنا مي شود كه باعث دگرگوني زندگي او مي شوند و مبحث قبلي كتاب تمام مي شود و وارد يك ماجراي پر رمز و راز مي شويم و نگاهي هم به زندگي آمريكايي داره ........ ماركو پرستار يك پيرمرد مي شود پيرمرد در حال تعريف كردن زندگي خويش است و در اين بين ماركو نيز رازهاي خانودگي خود را حل مي كند .......

    اون قسمت هاي اولش با اينكه خيلي روان نبود اما واقعا قابل لمس بود جايي كه ديگه هيچي بعد از اون براتون اهميتي نداره هدفي ندارين فقط مي خواهين زمان طي بشه ... فكر كنم اكثرا تجربه كرديم اين حالت رو .... اين قسمتش و حالت هاي ماركو را خيلي دوست داشتم
    عشق ماركو و كيتي هم قشنگ بود يك جوري خيلي غمگين بود اما واقعا عميق دوست داشتني بود ..... خوب بود در كل اما نه به خوبيه بقيه كتاب هايي كه از استر خونده بودم به نظرم يك جورايي زيادي كشش داده بود بعضي قسمت ها حالا نبود هم اتفاق خاصي نمي افتاد و خيلي موضوع هاي با ربط نه چندان زياد را كنار هم اورده بود

    در مورد مون پالاس هم بگم كه اسم يك رستوران چيني است ماركو وقتي قرار است تنها زندگي كند و خيلي ترسيده ناگهان نگاهش به تابلو نئون صورتي ابي اين رستوران مي افتد و ترسش از بين مي رود .

  14. 6 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #778
    آخر فروم باز Ghost Dog's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    South Park
    پست ها
    1,753

    پيش فرض کافه پیانو یا تراوشات بارمنی که می خواست عقایدش را به خوردم بدهد

    کافه پیانو فرهاد جعفری روایت اول شخصی است بر ماجراهای روزانه ای که در پیانو می گذرد و قرار است شباهت هایی هم با شاهکار سلینجر و شخصیت هولدن کالفیلد داشته باشد اما این کجا و آن کجا. متاسفانه کتاب نه پیچش داستانی درستی داره نه شخصیت پردازی قابل ذکری فقط راوی خودخواه و مغروری داره که هم صحبتی با او هزینه ی گزافی داره و دائما سعی داره عقایده خودش رو (که از دید خودش کاملا حق به جانب هست) به خورد خواننده اش بده ، این مغرور بودن راوی تاجایی ادامه پیدا می کنه که شخصیت های داستان هنوز وارد نشده از پیانو خارج میشن و ما اصلا با اونها آشنا نمی شیم و هر چیزی هم از اونها می دونم گفته های بارمن کافه است. از طرف دیگر این تضادی که بین حرف های راوی به شدت روی اعصابم راه می رفت از طرفی می گه "چقدر این زن خرش رو دوست داره و حاضر نیست یه موی گندیده اش رو با هزارتا زن دیگه عوض کنه" از طرفی هر روز خودش رو سرزنش می کند که "چرا رفته از میان این همه زن که توی عالم وجود داره این یکی رو گرفته" در آخرشم که شاهکاری خلق میکنه و به صفورا و پری سیما (و در اصل زن) به شکل یک کالا نگاه می کنه و میگه " اگر بخوام پری سیما رو با اون تاخت بزنم نه تنها چیزی عایدم نمیشه هیچ ضرر هم می کنم" ما که آخر نفهمیدیم !!!

  16. 8 کاربر از Ghost Dog بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #779
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    آوريل شكسته


    اسماعيل كاداره
    قاسم صنعوي



    داستان در قرن بيستم در كوهستان هاي آلباني جريان دارد . جايي كه مردم همچنان در قيد و بند رسوم و سنن قديمي هستند . قوانيني كه ضامن اجرايي جز عرف ندارد اما همين عرف پشتوانه عظيم اين اجراست . قوانين بسيار وحشيانه و سنتي است .
    در اين قوانين مهمان اهميت فوق العاده بالايي دارد و چيزي شبيه به نيمه خداست . روزي رهگذري در خانه برشيا را مي زند تا اندكي غذا به او دهند . خانواده برشيا نيز از او پذيرايي مي كنند و سپس مرد خانواده او را بدرقه مي كند تا راه خروجي روستا را نشانش دهد . در اين هنگام فردي از خانواده " كريه كيك" به اين رهگذر شليك مي كند و او را مي كشد . مجمع روستا اعلام مي كند كه طبق قوانين انتقام خون اين رهگذر به عهده خانوده برشياست و از خون مهمان نمي توان گذشت . در قوانين به ازاي هر خون بايد خون ديگري ريخته شود . اين ماجرا انتقام گيري كه رسمي معمول و عادي در كوهستان است ساليان سال بين دو خانواده هست و 44 نفر كشته مي شوند و داستان ما در جايي شروع مي شود كه گيورگ از خانوده برشيا بايد يك نفر از خانواه كريه كيك را بكشد . بعد از اين قتل كه در مارس صورت مي گيرد خانواه مقتول يك مهلت يك ماهه به قاتل مي دهند كه زندگي را به صورت دلخواه تجربه كند و بعد از آن كسي از خانواده مقتول سايه به سايه او را دنبال خواهد كرد تا به سوي سر يا قلب او شليك كند. مهلت گيورگ تا نيمه اوريل است . گيورگ 26 ساله امسال مانند ديگران نيست او تنها يك اوريل شكسته را براي زندگي در اختيار دارد .

    اين قوانين واقعا وجود داشته حتي تا اواخر قرن 20 يعني چندي پيش در اصطلاح هم اون را Kanun مي خوانند در مورد همه چيز قانون داره و اين قضيه "خون" واقعا عجيبه اگر خون كسي از خانوده شما ريخته شد بايد خون فرد مقابل را بريزيد و بعد خانوده اون فرد بايد خوني از شما بريزند و همين طور نسل در نسل ادم كشي ادامه داره تا جايي كه نسل ها منشا اين ماجرا را نمي دونند ... توي كتاب راجع به بعضي قوانين اشارات جالبي داره

    كلا قشنگ بود . موضوع داستان را واقعا دوست داشتم عالي بود اما به نظرم اگه روي حالات روحي گيورگ بيشتر كار مي كرد خيلي خيلي بهتر مي شد . در كل كتاب خوبي بود خوشم اومد . يك جوري اثر گذاري گذشته بر آينده رو نشون مي داد

  18. 5 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #780
    داره خودمونی میشه gigaman2007's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    بی سرزمین تر از ...
    پست ها
    55

    پيش فرض

    سلام. کتاب "کیمیاگر " نوشته ی پائولو کوئیلو فوق العاده است. این کتاب منو تا مدت ها تحت تأثیر قرار داده بود. این کتاب در دنیا بیش از 75 میلیون نسخه فروش کرده و واقعاً محشره . توصیه می کنم حتماً بخونید

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •