دور تا دور مقابل من
اول از احوال عده اي آشنا پرسيدند
بعد يكيشان كه از نور خالص ماه برهنه بود
به ماه برهنه اشاره كرد
گفت
آمده ايم تا تو را از شهري كه در آن دريا نيست
به سرچشمه هاي بي پايان زن و پروانه و بوي خوش ببريم
آن جا جوباره هاي نور و شبنم و ني زار مثنوي بسيار است
صبح و ستاره و درياهاي بي شمارش بسيار است
عجب مشاعره ای شد
هر کس به راه خود می رود که