مکن در این چمنم سر زنش به خود رویی
چنان که پرورشم میدهند می رویم
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین
خدا گواست که هر جا که هست با اویم
مکن در این چمنم سر زنش به خود رویی
چنان که پرورشم میدهند می رویم
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین
خدا گواست که هر جا که هست با اویم
منو قایم کن، منو تو چارقد گلدارت بگیر
می ترسم از حضور این آدم بزرگای حقیر
من که به جز تو مادرم هیچ کی رو باور ندارم
با تو دارم از همة خوبیا سر در می یارم
توی ترانه های من همیشه جا پای تواِ
این زمهریر زندگیم گرمِ نفس های تواِ
با تو دارم جون می گیرم، خاتونِ بارونی من!
ناجی نازنینِ این هق هق ِ پنهونی من!
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار دهد رختم از اینجا ببرد
کو حریفی کش و سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام نمنا ببرد
در لب لرزان من فرياد دل خاموش بود
آخر آن تنها اميد جان من تنها نبود
جز من و او ديگري هم بود اما اي دريغ
آگه از درد دلم زآن عشق جان فرسا نبود...
باز در اين شام شكسته دل شوم
حجمه سنگين غم است كو مرا ميخواند
اوست همآواز من و سر دلم ميداند
پيش ميكشدم گاه و گهي سخت مرا ميراند
==========
امضا : (( شخصي ))
Azh عزيز ؟؟ اين كشوري كه شما در اون زندگي ميكني اوني نيست كه سرباز زن انگليسي رو كه ميگيرن ؛ سرش چفيه ميكنن ؟؟يا اوني كه زهرا كاظمي رو ميكشن و خم به ابروي مبارك نميارن ؟؟
اين كشور هموني نيست كه سالي N تومن به فلان گروه تروريست و بهمان ميليون دلار به آدم كشان دسته بندي شده كمك ميكنه و بعد مردمش مجبورن سيب زميني كيلو 700 تومن و گوجه فرنگي كيلو 100 تومن و گوشت كيلو
8000 تومن بخرن ؟؟
فكر كنم شما و اون كشور قشنگت به زودي كلي دست پيدا ميكني كه روزي صد بار از خدا آروزي ........
=========
...دیده ام آن چشم درخشان را ولی در این صدف
گوهر اشکی که من میخواستم پیدا نبود
در دل بيدار خود جز بيم رسوايي نداشت
گر چه روزي همنشين جز با من رسوا نبود
در نگاه سرد او غوغاي دل خاموش بود
برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود
ای ول بابا کارت خیلی درسته
Last edited by magmagf; 01-04-2007 at 03:15.
دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را میجویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبیست نازنین...
نغمه، پيامي ز عشق بود و ز پيكار
مشعل شب هاي رهروان فداكار
شعله بر افروختن به قله كهسار
بوسه به ياران، اميد و وعده به ديدار
خلق، به بانگ "مرا ببوس" تو برخاست!
شهر، به ساز "مرا ببوس" تو رقصيد!
هركس به هركس رسيد نام تو را پرسيد
هر كه دلي داشت، بوسه داد و ببوسيد!
در آستين جان تو صد نافه ي مدر جست
وان را فداي طره ي ياري نمي كني
ساغر لطيف و دلكش مي افكني بر خاك
و انديشه از بلاي خمار نمي كني
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)