ور آفتاب نکردی فسوس جام زرش
چرا تهی ز می خوشگوار بایستی
وگر سرای جهان را سر خرابی نیست
اساس او به از این استوار بایستی
ور آفتاب نکردی فسوس جام زرش
چرا تهی ز می خوشگوار بایستی
وگر سرای جهان را سر خرابی نیست
اساس او به از این استوار بایستی
ياردرخونه وماكردجهان ميكرديم
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
مائیم و آستانه ی دولت پناه تو
مگر که دلاله بدانست بی وفایی دهر
که تا بزاد وبشد جام می زکف ننهاد
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
یاد باد آنتکه زما وقت سفر یاد نکرد
به امیدی دل غم دیده ما شاد نکرد
دارم از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه
«هرآنکسی که در این حلقه نیست زنده به عشق// بر او نمرده، بهفتوای من نماز کنید»
در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند
گرت ز دست برآید نگار من باشی
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)