من بنده عاصیم رضای تو کجاســـت***تاریــــک دلم نور و صفای تو کجاست
ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشی***این بیع بود لطف و عطای تو کجاست
ابو السعید ابو الخیر
من بنده عاصیم رضای تو کجاســـت***تاریــــک دلم نور و صفای تو کجاست
ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشی***این بیع بود لطف و عطای تو کجاست
ابو السعید ابو الخیر
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوء القضا حسن القضا
مثنوی مولوی
این دهــان بستی دهــانی باز شــــد***کـو خـورندهـــی لــقمـه های راز شـــد
لــب فـروبــند از طـعـام و از شــــراب***ســــــوی خوان آسـمــانی کن شـــتاب
گـر تــو این انبان ز نـان خــالی کـــنی***پـر زگـــوهــــر هـــای اجــــلالی کـــنی
مولانا
یاران برون رفتند و من در بحرخون افتادهام
طرفی علی هجرانهم تبکی و ما تغنی البکا
بار سفر بستند و من چون صید وحشی پای بند
ساروا و من آماقنا اجروا ینا بیع الدما
خواجوی کرمانی
اين زاغوشان بسي پريدند بلند
سنگي چوبي گزي خدنگي تيري
از کبر مدار هيچ در دل هوسي
کز کبر به جايي نرسيدست کسي
ابوسعید ابوالخیر
یوسف دیدی که ز اخوة چه دید
پشت بر اخوة کن و اخوان طلب
مشرب شروان ز نهنگان پر است
آبخور آسان به خراسان طلب
خاقانی شروانی
بس بود اين که سوي خود راه دهي نسيم را
چشم ز رخسان مکن عارض همچو سيم را
من نه بخود شدم چنين شهرهي کوي ها ولي
شد رخ نيکوان بلاعقل و دل سليم را
امیر خسرو دهلوی
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی زکجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
حکیم عمر خیّام
تا دل مسکين من در کار تست
آرزوي جان من ديدار تست
جان و دل در کار تو کردم فدا
کار من اين بود ديگر کار تست
انوری
تعالی الله قدیمی کو به یک دم
کند آغاز و انجام دو عالم
جهان خلق و امر اینجا یکی شد
یکی بسیار و بسیار اندکی شد
شیخ شبستری
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)