تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 77 از 640 اولاول ... 276773747576777879808187127177577 ... آخرآخر
نمايش نتايج 761 به 770 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #761
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    بخواب گل شکستنی که شب داره سر میرسه
    مهلت عاشقی هامون داره به اخر میرسه
    نگاه نکن به اسمون خورشید خانوم رفته دیگه
    اینجا کسی از قدیما قصه و شعری نمیگه
    بخواب قشنگ و موندنی که دنیا دیدن نداره
    گلای خشک کاغذی که دیگه چیدن نداره
    ضریح عشقمون دیگه هیچی کبوتر نداره
    شب میره اما تو کوچه تاریکیشو جا میذاره
    از خواب نمیپره کسی وقتی که برگا میریزن
    شقایقای بی پناه اسیر دست پاییزن
    مرز و حصار انتظار گم تو غبار جاده هاست
    تو این هجوم بی کسی پروانه بودن اشتباست
    همدم غصه های تو زخمی بغض خاطرست
    اما هنوزم غروبا عاشقی پشت پنجرست
    همش غم و همش غروب یه غنچه و صد تا خزون
    دلم میگیره واسه غربت پاک باغچمون
    بخواب اصالت سحر که دیگه تو دنیای ما
    چراغی روشن نمیشه به دست سرد ادما

    __________________

  2. #762
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    وقت رفتن چشمهایت را تماشا می کنم.
    غصه هارا می کشم در خویش و حاشا می کنم.

    آسمان ارزانی چشمان مستت عشق من.
    آسمان را زیر پاهایت تماشا می کنم.
    میروی در لا به لای ابرها گم میشوی.
    رفتنت در عمق دریا را تماشا می کنم.
    آسمان بغضش شکست از خلوت سنگین من.
    زیر باران ...خاطراتت را تماشا می کنم ...

  3. #763
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    نه نه نمی تواند باران
    کز جای برکنی
    یا بر تن زمین
    با تار و پود سست
    پیراهنی ز پوشش رویینه بر تنی
    با دانه دانه های پرکنده
    با ریزشی سبک
    با خکه بارشی که نه پی گیر

  4. #764
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    شب رفتنت عــــزيزم هرگــــز از يادم نمــيره
    واسه هركس كه ميگم قصه شو آتيش ميگيره

    دل من يه دريا خون بود چشم تو يه دنيا ترديد
    آخرين لحظه نگاهت غصه داشت باز ولي خنديد

    غما اون شب شيشه هاي خونه رو زدن شكستن
    پا به پام عكساي نازت اومدن تا صبح نشستن

    تو چرا از اينجا رفتي تو كه مثل قصه هايي
    گله م از چه چيزي باشه نه بدي نه بي وفايي

    بارون اون شب دسشو از سر چشام بر نميداشت
    من تا مي خواستم ببارم هر كسي ميديد , نميذاشت

    سرنوشت ما يه ميدون زندگي ولي يه بازي
    پيش اسم ما نوشتن حقّته بايد ببازي

    شب رفتن تو ابرا واسه گريه كم آوردن
    آشناها براي زخم وا شده م مرهم آوردن

    شب رفتن تو غربت,جاي اونجا,اينجا پيچيد
    دل تو بدون منظور,رفت و خوشبختي مو دزديد

    شب رفتن تو ديدم يكي از قناريا مُرد
    فرداش اما دس قسمت,اون يكي رم با خودش برد

    شب رفتنت دلم رفت پيش چشمايي كه خيسن
    پيش شاعرا كه دائم از مسافر مي نويسن

    شب رفتن تو ديدم خيليه غماي شاعر
    روي شيشمون نوشتم مي شينم به پات مسافر

    برو تا همه بدونن سفرم اونقدرا بد نيست
    واسه گفتن از تو اما,هيچكي شاعري بلد نيست

  5. #765
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    زير بارون راه نرفتي
    تابفهمي من چي ميگم
    تو نديدي اون نگاه رو
    تا بفهمي از كي ميگم
    چشماي اون زير بارون
    سر پناه امن من بود
    سايه بون دنج پلكاش
    جاي خوب گم شدن بود
    تنها شب مونده و بارون
    همه ي سهم من اين بود
    تو پرنده بودي من سرو
    ريشه هام توي زمين بود
    اگه اون رو ديده بودي
    با من اين شعر رو مي خوندي
    رو به شب دادمي كشيدي
    نازنين ! چرا نموندي ؟
    حالا زير چتر بارون
    بي تو خيس خيس خيسم
    زير رگبار گلايه
    دارم از تو مي نويسم
    تنها شب مونده و بارون
    همه ي سهم من اين بود
    تو پرنده بودي من سرو
    ريشه هام توي زمين بود

  6. #766
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    می خواهی از درون خودم حرف می زنم
    ازلخته های خون خودم حرف می زنم

    از ضربه ها که تاب مرا طاق کرده اند
    سوزن به قلب خسته ام الصاق کرده اند

    آنها که بی مقدمه مربوط می شوند
    شبها برام تخته ء تابوت می شوند

    هرسو به تیر تازه تنم زخم می شود
    تامغز استخوان بدنم زخم می شود

    من مانده ام که پا به جهنم گذاشتم
    یا سر میان اینهمه آدم گذاشتم

    دندان به پاره های تنم تیز می کنند
    هی استخوان گرفته قلاویز می کنند

    ای بهترین د لیل من ای شور زندگی
    آیا برای آمدنت کم گذاشتم

    من بی خیال زخم خودم بوده ام ولی
    هی روی زخم های تو مرهم گذاشتم

    خون در تمام قامت من زخم می شدست
    چشمی اگر بدون تو بر هم گذاشتم

    اصلا بیا که داغ زمین مختصر شود
    اصلا بیا که یک شبه شق القمر شود

    بعد از تو هرکجا خبرم بود و هکذا
    هی حرف مفت پشت سرم بود و هکذا

    لاطائلات مردم این سرزمین سخت
    مجبور محض کرده مرا درزمین سخت

    می خواهی از درون خودم ...آه... بگذریم
    از لخته های خون خودم ..آه... بگذریم

  7. #767
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    امشب نيامدي

    دلواپسي يك لحظه امانم نداد

    نگفتي من هم دلي دارم؟!

    .. و اشك‌هاي ناگفته‌اي براي تو

    براي باران!

    پس چرا اين طور بي‌خيال

    به دل‌تنگي‌هايم لب‌خند مي‌زني؟!

    يك امشب كه من از سر نياز

    در كنار مهرباني توام

    اين‌قدر نامهربان نباش!!!

    دستي بر غبار ديرسال اين پنجره‌ها بكش!

    بگذار بوي بهار و بابونه

    به اتاق من هم بيايد..

    مگر چه مي ‌شود ؟!

  8. #768
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    آغاز، زمانی بود که از آتش عشق گرم شدم

    زمانی که بالاتر از آسمان هفتم بودم

    زمانی که نیلوفران به پاکی عشقم حسودیشان می شد!!

    زمانی که رها شدم از بلندای سکوت

    تا عمق چشمان تو

    زمانی نگذشت...

    مثل افتادن از آسمان هفتم!

    پس چرا اعجاز عشق یاریم نکرد؟

    بگذریم...!

    به یاد تو که می افتم بی اختیار

    قلبم می سوزد، گلویم نیز

    و بی صدا، تر می شوم!

    شاید هم بی صداتر می شوم!

    بی صداتر از این چیزی که راه گلویم را بسته است

    آغاز اینچنین بود

    و اکنون ... راهی تا پایان نمانده است

  9. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #769
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    خُلاصه م کن تو اين بارون يکريز

    تموم جاده ها رو مه گرفته

    بگو راحت بگو خدا نگهدار

    حالا که عشقم از ياد تو رفته

    خُلاصه م کن تو اين يک واژه تلخ

    بگو مخفي نکن بگو تمومه

    بگو راحت بگو دوسم نداری

    حالا که بغض دريا تو گلومه

    خُلاصه م کن تو اين غروب دلگير

    با اينکه قصّه ما نيمه کاره ست

    منو با رفتنت مي کشی امّا

    همين مردن برام عمر دوباره ست

    خُلاصه م کن تو اين شب گريه تلخ

    بگو راه تو برگشتی نداره

    تو بی وقفه تمومم کرده بودی

    منم اون نا تموم بی ستاره

    همين اندازه بود فرصت موندن

    همين اندازه بود وقت منو تو

    ديگه آئينه هم با من يکی نيست

    برو بشکن تموم آئينه ها رو

    خُلاصه م کن تو اين اتاق خالی

    خُلاصه م کن تو اين مرگ مقدّس

    ولی هرگز نگو هر جا که بودی

    نگو عاشق تر از من عاشقی هست

    خلاصم کن تو اين تصّور تلخ

    همين حس دوباره ديدن تو

    بگو راحت بگو خدانگهدار

    برو با غربت جاده يکی شو

  11. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #770
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    مراجاگذاشته اي؛رفته اي.

    روبه رويم درياست

    پشت سرم مرداب

    وآسمان هم آن قدردوراست

    كه دستم به بال مرغابي هانمي رسد.

    حالامي گويي چه كنم

    منتظرت بمانم

    يابرگردم به آينه؟!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •