بند ناف روحم
از تو بریدنی نیست
این همه تلاش مکن!!...
من این نارسی را
دوست دارم...
به هر قیمتی
بند ناف روحم
از تو بریدنی نیست
این همه تلاش مکن!!...
من این نارسی را
دوست دارم...
به هر قیمتی
با اینکه تمـــــام قـصهـ را میـ دانی
باز آیه یأس پیش منــــ میـ خوانی
با آن همهــ ترفـند دلــــــم را بردی
تا بشکنیـــــــ و دوباره برگــردانی؟
چقدر در تاریکی
مشق ِ رفتن کنم؟
بیا و تکلیف مرا
روشن کن!
همین که سرت را روی شانه ام می گذاری ...
و به خواب می روی...
آرامش آوار می شود روی دلم یکهو...
لحظه های روشن با تو بودن...
کاش تمام نشود...
![]()
این لطافت که تو داری همه دل ها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غم ها بزداید
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
نه اولش پیداست
و نه آخرش
با این همه
باید تا آخرش بروم
بگذار بنشینم و
نفس تازه کنم
نترس
تصمیم من عوض نمی شود
به سنگی بدل نمی شوم
که کنار راه افتاده باشد
نترس
این بار هم که
تاول پاهایم خشک شود
دوباره عاشقت می شوم
دوباره راه می افتم
دوباره گم می شوم
هر طور شده این راه را تا آخر می روم ...
شعرهايم را ميخواني ،
ميگويي روان پريش شده ام ...
پيچيده است، قبــــول !
امـــا ...
مــن فقط
...چشــــم هاي تو را
مينويــسم ...
تو ساده تر نـگـــاه کــن .......
نگاه شکوه الف باست
پیش از اختراع خط
و من بی تو
چیزی شبیه ساعتم ، بی عقربه
خانه ای ، بی دیوار
یادت می آید
با دست ھای بریده
برای عشق شال بافتیم
و او
شال و کلاه کرد ...
سبزی ام را ببین
بیقراریم را ببین
عاشقی ام را ببین
هیچ کسی نی تواند
مثل من عاشق بماند
آخر دنیا شدست
بیقرار قصه ی ما
عاقبت رسوا شدست
آدمیان از هوسها
به بیراهه رسیدند
مردمان خشکیده اند
گویی که چندی مرده اند............
بودنت
تمام میوه های نوبرانه است
پر از هیاهوی آغاز
و نبودنت
چونان طعم گس خرمالوهای نرسیده
زندگی را جمع میکند در کنج خلوت انتظار
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)