میسپارمت به خدا
خدایی که هیچ وقت نخواست
تو را به من بسـپارد ..
میسپارمت به خدا
خدایی که هیچ وقت نخواست
تو را به من بسـپارد ..
قورت می دهم ،همه دلتنگيهايم را و تلخ نوشته هايم را
سر می كشم ،انكار نمی كنم ،لج كرده ام كه برايت بنويسم
گريه كنم ،عاشقت بمانم
لج كرده ام
دوستت داشته باشم
دلم می خواهد باور كنی ،دوستت دارم
همين
چه معني دارد
زندگي ...!؟
وقتي که هيچ اتفاقي
من و تو را
سر راه هم
قرار نمي دهد..
مرا به یک آغوش گرم میهمان کن....من زیاد اهل چای نیستم...
![]()
کاش می شد بوسه باران لبانت را فدای بودن یک لحظه می کردی
کاش در عمق نگاهم باز عمق نگاهت را جاودانه می کردی
کاش می شد بر تنت هر لحظه می مردم
به روی شانه هایت ، شانه هایم را چه آهسته به خواب می بردم
نازنینم کاش ، نازنینم کاش
کاش این لحظه لحظه هایم بی نهایت بود
تا برای بوسه باران لبانت با بهانه ، بی بهانه بودن را ، بهانه نمی کردم.
نمیدانم
نُت ها لجبازی می کنند
یا انگشتانم باور ندارند
گام ِرفتنت را ..
منتظر باش که باراني شوم
تا ببارم بر کلون خانه ات
تا ببوسم جاي دستان تو را
روي قفل آهنين خانه ات
*
منتظر باش کبوتر بشوم
بپرم تا آشيان سبز تو
تو نداني من که هستم من ولي
خيره باشم در دو چشم مست تو
*
منتظر باش که پاييز شوم
خالي از سر سبزي و رنگ بهار
تا بماند روي گلدان هاي تو
دست هايم زردو خشک و بي قرار
*
منتظر باش که يک خواب شوم
روي ذهن تو بچرخم مثل باد
چشم هايت خسته تر، مستانه تر
روي يک خميازه پرامتداد
*
منتظر باش که يک بغض شوم
تا بپيچم روي فريادي بلند
در گلوي خود مرا احساس کن
دست و پايم را نبند
*
منتظر باش که يک لاله شوم
سرخِ سرخ ِسرخ در دامان خاک
هر کجايي باش ، من هم مانده ام
تا گذاري پاي بر اين خاک پاک
*
منتظر باش که يک اشک شوم
نرم و آهسته به روي گونه ات
جاي من در لاي مژگان تو بود
مي چکم اما ز چشم روشنت
*
منتظر باش که يک حرف شوم
تا بيايم روي لب هاي تو باز
تو مرا تکرار کن، تکرار کن
مي شوم آماده آواز باز
*
منتظر باش که خورشيد شوم
تا بتابم بر تن و بر دست تو
گرمِ گرمِ گرم از رويم شود
راهها و کوچه بن بست تو
*
منتظر باش که يک شب بشوم
ساده و تاريک و غمگين و سياه
من مي آيم روي بام خانه ات
مي نشينم تا طلوع يک نگاه
*
منتظر باش که يک عکس شوم
روي ديوار اتاقت جاي من
يا شوم يک پنجره در گوشه اي
که تو بنشيني شبي در پاي من
*
منتظر باش که يک شعر شوم
در ميان صفحه هاي دفترت
يا شوم خودکار در دستان تو
يا ستاره اي شوم من در شبت
*
منتظر باش که يک عطر شوم
تا بياويزم به سرتاپاي تو
يا شوم راهي که آيد سوي تو
يا نسيمي در شب زيباي تو
*
منتظر باش که يک ابر شوم
تا شوم مهمان پاييزي تو
منتظر باش که يک پرده شوم
يا شوم نقشي به روميزي تو
*
منتظر باش که يک سيب شوم
تا که بنشينم به روي ظرف تو
منتظر باش که يک آه شوم
در ميان انتظار حرف تو
*
منتظر باش که يک سايه شوم
پابه پاي تو به هر جا مي روي
منتظر باش که يک برف شوم
در زمستان هاي سرد بي کسي
*
منتظر باش که يک پله شوم
رد پاي تو برايم آرزو
منتظر باش که يک شاخه شوم
از کنار پنجره سر کرده تو
*
منتظر باش که يک قصه شوم
قصه اسطوره هاي عاشقي
منتظر باش که يک دشت شوم
پر شوم از شاخه هاي رازقي
*
منتظر باش که يک رنگ شوم
روي هر روز تو تکرار شوم
منتظر باش که يک نامه شوم
حسرت لحظه ديدار شوم
*
منتظر باش که يک فکر شوم
تا فراموشت نگردد ياد من
آشناي انتظار و خستگي
اين تويي آغاز اين فرياد من
*
منتظر باش که يک فرش شوم
روز و شب اما به زير پاي تو
اين من و اين خستگي هايم ببين
هيچ کس در دل ندارد جاي تو
*
منتظر باش که يک گل بشوم
غنچه غنچه روي خاک خانه ات
منتظر باش که باراني شوم
تا ببارم بر کلون خانه ات
...
منتظر باش
از لمس انگشتان توست
که سرنوشتم
اينگونه رقم مي خورد.
وگرنه دنياي من
هيچ گاه چيزي جز ...
ماشين تحرير کهنه اي نبوده است !!!
خیلی سخته چیزی رو كه تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی كه دیگه دوسش نداری
خیلی سخته كه نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون كسی كه جونتو براش گذاشتی
خیلی سخته
خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا
میسوزونه گاهی قلبو طعم تلخ بعضی حرفا
خیلی سخته كه ببینی كسی عاشقیش دروغه
چقد از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه
خیلی سخته اون كسی كه گفت واسه چشات میمیره
بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره
خیلی سخته كه ببینیش توی یك فصل طلایی
كاش مجازات بدی داشت توی بارون بی وفایی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)