چرا همه ش ت به من میوفته؟
تو را چنان که توئی هر نظر کجا بیند
بقدر دانش خود هر کسی کند ادراک
چرا همه ش ت به من میوفته؟
تو را چنان که توئی هر نظر کجا بیند
بقدر دانش خود هر کسی کند ادراک
«که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشهچین دارد// بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است»
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم
مرا که از رخ او ماه در شبستان است
کجا بود به فروغ ستاره پروایی
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دل خسته ی من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته ی توحید بشتوی
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد کمر کیخسرو
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)