هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
تنـــــــها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
نه کسی آید نه کسی خواند
ز نگاهم هرگز راز من
بشنو امشب غم پنهانم
که سخنها گوید ساز من
تو ندانی تنها همه شب باگلها
سخن دل را میگویم من
چو نسیمی آرام که وزد بر بستان
همه گلها را میبویم من
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
چون ابری سرگردان
میگرید چشم من در تنهایی
ای روز شادیها کی باز آیی
امشب حال مرا تو نمیدانی
از چشمم غم دل تو نمیخوانی
امشب حال مرا تو نمیدانی
از چشمم غم دل تو نمیخوانی
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
يك خداحافظ ساده
گفتگوي آخر ما
حسرت عاشقي مونده
رو دل در به در ما
.....
خيلي خواستم بموني نشد
من عاشق بدوني نشد
ببخش اگه آخر عشق ما
چيزي جز پشيموني نشد....
من اشنای ابرم گریه چشم بارون
بیا دیگه وقتشه بیا منو بسوزون
کنار گذاشته بودم بال و پرم رو برات
اتیش بزن هستیمو با شعله های نگام
.
.
.
Last edited by vahid0801; 30-12-2010 at 22:03.
شکسته بال من سخن نمی گویی /گرفته حلق من صدا نمی جویی
چه بی صدا رفتی چرا نمی گویی /چه در سرت بگذشت بهانه می جویی
که در ترانه ی من به من نمی گویی /شکسته دل زخیال کنایه می جویی
چرا خجل گشتی ز دوست نمی گویی /که شرم روی چو ماه ز سایه می جویی
دلا چه تنهایی ز بحر نمی گویی /چه اندک است قطره که بنده می جویی
من آن شکسته پرم زمن نمی گویی /تو آن پر پرواز پرنده م جویی
برو خجل گشتم که کم نمی گویی /مرا بفزسودی که تازه می جویی
دارم سوالي اي خدا
اي آشنا با فكر ما
اي قادر قدرت نما
چون مينوشتي
اين سرنوشت
ما خاكيان را
قسمت چه كردي
از ملك هستي
افلاكيانت را
منم و این جـــای خالی که بی تو هیچ وقت پر نمیشه
منـــم و این عــکس کهنه که از گریم دلــــخور نمیشه
منم و این حـــال و روزی که بی تــو تعریـــفی نـــداره
منم و این جـــسم توخـــالی که بی تو هی کم میاره
تا حالا تو زندگیت غم دیدی؟
بی وفاتر از خودت هم دیدی؟
تاحالا شده دلت خون باشه یا چشمات همیشه گریون باشه؟
اونی که شب تا سحر با یادش زندگی میکنی و بیداری
تا حالا شده بگه با طعنه میشه دست از سر من برداری؟
ای دیر بدست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
زان پیش که در باغ وصال تو دل من
از داغ فراق تو بر آسود برفتی
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
نا کرده مرا وصل تو خشنود برفتی
آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی
صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)