عاشقانه همراه من گام بردار .
به من از ان بگو که توان گفتنش را به دیگری نداری.
با من گریه کن آنگاه که در اوج پریشانی هستی .
تمام زیبایی های زندگی را با من شریک باش .
برای رسیدن به ارزوهایم مرا یاری کن .
![]()
عاشقانه همراه من گام بردار .
به من از ان بگو که توان گفتنش را به دیگری نداری.
با من گریه کن آنگاه که در اوج پریشانی هستی .
تمام زیبایی های زندگی را با من شریک باش .
برای رسیدن به ارزوهایم مرا یاری کن .
![]()
و تو صدایم را می شنیدی
نمی دانم چطور ، کجا و چگونه باید به تو برسم؟
ای کاش به جای عکس زیبایت
وجود نازنینت پیش رویم بود
و حرفهای نا گفته ام را می شنید
به راستی که تو اولین عشق راستینم هستی
شاید در گذشته هرگز این چنین عاشق نشده بودم
اما ،
حال خوب نمی دانم که فقط با شنیدن نام زیبایت
چشمانم ب یاختیار می بارد
ای امید آخرینم
بدان که هر روز ، هر ساعت و هر لحظه
به درگاه آفریدگار تو دعا می کنم
تا فقط یک بار بتوانم
چشمانم را زندانی نگاهت کنم .
![]()
معناي زنده بودن من، با تو بودن است.
نزديك، دور
سيـر، گرسنه
رها، اسيـر
دلتنگ، شاد
آن لحظهاي كه بي تو سرآيد مرا، مبـاد!
در شب یلدای بوسیدن کجا بودی؟؟؟
دلم تنگ نوازش های دستا مهربانت بود
و قلب خسته ام در جست و جوی آغوش گرمت،
از سر شوق نگاه دلکش چشمان مستت به تپش افتاد
سرانجام شب یلدای این پاییز
نگاه سرد من بر قاب عکست بود
و لبخند قشنگت را هزاران بار بوسیدم
و در چشمان زیبایت نگه کردم
و با عکس خموشت گفت و گو کردم
شنیدستم که عکست بارها می گفت:
تورا من دوست می دارم!!!!
و شاید هم خیال خوش خیالم بود
نمی دانم!
ولی ای کوه سرشار از غرورم
عشق تو یلداترین فصل کتاب زندگانی بود
تو را من دوست می دارم!!!
ممنون دوست عزیز
این تاپیک رو پر بار کردی
به او بگویید دوستش دارم می خواهم برایش آسمان را هدیه کنم
واز هرچه جاده های بی انتهاست برای رسیدن به او تا غروبی دیگر ساکت و آرام عبور کنم
کاش حرکت آسمان را در فصل احساس به طوفان نکشیده بودم
که اینگونه بارانی شوم...!
شاید بتوانم در وادی عشق کلبه ای رنگین تر از رنگ بال پروانه ها بسازم پنجره اش را باز کنم تا بشود
مامن امنی برای پروانه های عاشق شمع وجود را بر طاقچه ءمهر روشن کنم تا پروانه راز عاشق شدنش را برایم بگوید ومن بی ریای بی ریا در سوز دل او اشک حسرت بریزم دل را مفروش کنم با فرش عاطفه
و دیوانگان بی مهر را در آن مهر و یک رنگی بیاموزم اما نه ...
می خواهم به غول تنهایی بگویم که دیگر در مدار زندگی کسی را ندارم که از عشق به پروانه بگویم یا کسی را ندارم که از عشق و بودن برایش درد دلی بگویم می خواهم مقابل پنجره خزه ای بکارم تا ظالمانه پروانه ها را برایم شکار کند برکه ای بسازم ودر آن مرغابیان بی مهری پرورش دهم می خواهم نهال بی توجهی را از نو بکارم و آن را با نا امیدی ابیاری کنم می خواهم از کینه برای پروانه ها سخن بگویم و به آنها بگویم که از شما بیزارم از شما که عاشقید شما که عشق را حتی به قیمت بالهایتان انتخاب کردید ولی من عشق و معشوق امید و مهر و زندگی را با هم از دست داده ام ..
وقتی تــــو بــــودی .....
وقتی تــــو بــــودی ،
ســــکـوت آنــچنان زیبـــا بــود ،
که می شد خــوشه های محبت را از خیال نام تو چیـد!
وقتی تــــو بــــودی ،
بــاور بــا تـــو بودن ،
تنها به خوابی می ماند که با نسیم صبحگاهی از آسمان خیالم
به فراموشی سپرده می شد!
ولی وقتی بــروی !
شاید باور بــی تـــو بودن ، نگاه سرد مرا به مهربانی یک دوســت
بیشتر آشـــنا کــند
امشب شوق باريدن دارم
مي خواهم ببارم در سرزمين نگاهت
و در اغوش گيرم پونه هاي خاكي يادت را.
امشب شوق پريدن دارم
مي خواهم شاپركي با شم و در اسمان دلت
به پرواز در ايم و در ابر نفسهايت ارام گيرم.
امشب شوق سوختن دارم
مي خواهم خاكستر شوم در اتش اشتياق دستان
تو و گهگاهي شعله ور شوم با نسيم عشقت.
امشب شوق دريا شدن دارم
مي خواهم در درياي وجودت شناور شوم
وبا امواج خواستنت به ساحل چشمانت برسم.
امشب شوق سيراب شدن دارم
مي خواهم بر كوير احساسم نظر كني و
جاري كني چشمه زلال مهرت را.
امشب شوق وصل دارم
مي خواهم برسم به تك نيلوفر مرداب ارزوهايم
مي خواهم برسم به اوج خواستن.
برسم به تو.
بمانم با تو....
دوستت دارم
![]()
آن روز ها بیشتر نگاهم میكرد ی و دستانم رامی گرفتی آن روز های سیمانی بیشتر پرو بالم می دادی و صدایم می كردی نمی دانم چه آفتی به دلم زده كه دیگر سراغم را نمی گیری قد نمی كشم و تو را نمی بینم ، هر روز انگار پس می روم خدایا ،این بنده ی عاجز تو دست خالی آمده می دانم كریمی : یك فرصت دیگر می خواهم تا رشد كنم و به ستاره ها برسم دستانم را بگیر
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)