به پاس سادگی در عشــ ــ ـق
درون خود شـ ـ ـ ـکـ ـ ـســ ـ ـ ـتم زود
دریغا سهم من از عشـــ ـ ـق
قفس با حجم کوچک بود...........
به پاس سادگی در عشــ ــ ـق
درون خود شـ ـ ـ ـکـ ـ ـســ ـ ـ ـتم زود
دریغا سهم من از عشـــ ـ ـق
قفس با حجم کوچک بود...........
با آمدنت بهـــــــــانه پیدا شده است
خورشید میان خانــه پیدا شده است
ما نیم نظر چشم به هم دوخته ایم
یک لحظه شاعــرانه پیدا شده است
من مورچه ای را مسخره می کردم که سال ها عاشق یک تفاله چایی بود...
خودم را فراموش کردم که زمانی عاشق آشغالی بودم که فکر می کردم آدم است...
ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ
ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﻧﺸﻮﺩ
ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ …
...
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻗﻠﺒﻢ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺭﻫﮕﺬﺭ ﺑﯽﺧﯿﺎﻝ ،
ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺭﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺧﻢ ﺑﻪ ﺍﺑﺮﻭﯾﺶ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ،
ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﺷﻮﺩ ،
ﻣﯽﻓﻬﻤﻢ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﺩﺭﺧﺖ “ ﻋﺎﺩﺕ ”
ﮐﺮﺧﺖ ﻭ ﺑﯽﺣﺲ ﺷﺪﻩﺍﻡ
دستهـــای تو به ماه
و چشمهـــای من به تو
نمی رسند
تنهــا
سرنوشت رویاهایمان یکی شده
(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما هميشه (( شور )) ميزند براي ما ؛
اشکهاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشتهاند آب مرواريد!
حرفها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد!
دستانش را نوازش ميکنم ؛ داستاني دارد دستانش .
مادر , سمبل مهندسي آفرينش خداست .
کوچک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم
اکنون که بزرگ شدیم چـــــــــــــه دلتنگیم
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش میتوان خواند
امــــــــــا اکنون اگــــــــــر فریاد هــــــــــم بزنیم کسی نمیفهمد
و دل خوش کردهایم که ســــکوت کردهایم
ســــکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست؟؟!!
دل من غمگین است ....
دل من می گوید......که چرا می نالد ....
که چرا هر لحظه ، به سراغت می آید ....
چونکه تو تنهائی.....چونکه تو زیبائی ....
نه فقط در ظاهر....باطنا اهورایی ....
تو فقط عیبی داری...که دل عاشق را ، به حساب نمی آری ....
من،
كوچك قرمز كاغذی،
و شال گردن راه راه ِ سياه و سفيد
زياد فرقی نميكنيم
هيچ كدام را ديگــــر
يادت نيست
چـِـ ه خـوش خیـــآل / خیــ ـــآل استــ !!
فــ اصِـ لــــ ه را مــی گویــَــم / ..
بـ ه خـــیـــآلــش
تـــو را از مــَـن دور کــَ ــرده / ..
نـِــمـــی دآنــ ــد
تـــو / تـــو جـــآیــَـت اَمـــن اســ ــت
ایـــنــــجـــــآ
مــیـــآن ِِ دلـــَــــ ـــ♥ــــــم / ..
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)