روزگاري، شام غمگين خزان
خوش¬تر از صبح بهارم مي¬نمود
اين زمان – حال شما، حال من است
اي همه گل¬هاي از سرما کبود !
روزگاري، شام غمگين خزان
خوش¬تر از صبح بهارم مي¬نمود
اين زمان – حال شما، حال من است
اي همه گل¬هاي از سرما کبود !
Last edited by magmagf; 16-03-2007 at 23:00.
سلام
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد
ياد حريف شهر و رفيق سفر نكرد
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
گفتم مگر به گريه دلش مهربان كنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نكرد
شوخي مكن كه مرغ دل بيقرار من
سوداي دام عاشقي از سر به درنكرد
هر كس كه ديد روي تو بوسيد چشم من
كاري كه كرد ديده من بي نظر نكرد
من ايستاده تا كنمش جان فدا چو شمع
او خود گرر به ما چو نسيم سحر نكرد
دست منه بر دلم از می و ساغر مپرس
حال من اندر نگر از غم دلبر مپرس
عشق چو لشکر کشید عالم جان را گرفت
حال من از عشق پرس از من مضطر مپرس
سعدیا با یار عشـق آسان بود
عشق باز اکنون که یار از دست رفت
تن بیجان تو در سینه خک
به نهالی که در این غمکده تنها ماندست
باز جان می بخشد
قطره خونی که به جا مانده در آن پیکر سرد
سرو را تاب و توان می بخشد
شب هم آغوش سکوت
می رسد نرم ز راه
من از آن دشت خموش
باز رو کرده به این شهر پر از جوش و خروش
می روم خوش به سبکبالی باد
همه ذرات وجودم آزاد
همه ذرات وجودم فریاد
در تیره چال مرگ دهشتزا
امید ناله سوز نغمه خوانم را
به تیر آشیاسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم
پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را
بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
سلام داده جون
(فکر کنم اولین پستم قبل از 10 شب باشه!!!)
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوييم که ني ني شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان کز همه ديده ها نهان
تا سوي جان و ديدگان مشعله نظر برم
آنکه ز زخم تير او کوه شکاف مي کند
پيش گشاد تي ر او واي اگر سپر برم
در هوس خيال او همچو خيال گشته ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
تو با اين طبع لطيف اين چه عكسيه كه براي لوگو انتخاب كردي
مرا زین چهره ی خندان مبینید
که دل در سینه ام دریای خون است
به کس این چشم پر نازم نگوید
که حال این دل غمدیده چون است
اگر هر شب میان بزم خوبان
به سان مه میان اخترانم
به گاه جلو و پکوبی و ناز
اگر رشک آفرین دیگرانم
اگر زیبایی و خوشبویی و لطف
چو دست من ، گل مریم ندارد
اگر این ناخن رنگین و زیبا
ز مرجان دلفریبی کم ندارد
اگر این سینه ی مرمرتراشم
به گوهرهای خود قیمت فزوده
اگر این پیکر سیمین پر موج
به روی پرنیان بستر ، غنوده
اگر بالای زیبای بلندم
به بالا پوش خز ، بس دلفریب است
میان سینه ی تنگم ، دلی هست
که از هر گونه شادی بی نصیب است
سلام محمد جان
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)