ترانه نو شد و صبح دگر دميد
ز غنچه اشك شوق شكفتن چكيد
سلام كرد بر درخت و سبزه و بهار
كه سال و ماه نو از ايران زمين دميد
======
سلام فرانك جان
نا خواسته به فكر سلامتي بنده بودي ؛![]()
ترانه نو شد و صبح دگر دميد
ز غنچه اشك شوق شكفتن چكيد
سلام كرد بر درخت و سبزه و بهار
كه سال و ماه نو از ايران زمين دميد
======
سلام فرانك جان
نا خواسته به فكر سلامتي بنده بودي ؛![]()
دانه می جویم ز کام موج ها
مرغ طوفانم نه مرغ خانگی
آبرو را از برای نان مریز
پا منه در دام از بی دانگی
زندگی با آشنایان تلخ بود
کام من شیرین شد از بیگانگی
يادمه...!
اولين روز لبام تر كردي
وقتي ديدي ساده ام
حرفهاي دلم باور كردي
تو .....
دوسم نداشتي از چشمات ميباريد
نميدونم ....
واسه چي شعرام
از بر كردي
آخه ميدوني توي شعرام
هميشه اسم تو
مثل صليب بود
واسه من
حرمت مريم و مسيح بود
واسه من
سلام فرانك جان
نا خواسته به فكر سلامتي بنده بودي ؛
سلام
چه طور ؟ چرا نا خواسته ؟
ناله ی جانسو هست خلوت دلخواه نیست
لرزش اشک مرا جای چکیدن کجاست
پیر شدی شوق وصل از دل سکن گریخت
ای دل بی انتظار حال تپیدن کجاست
تو یکی از همین ترانه ها،
دستِ حسنْ کچل به دومَن ِ چلْ گیس می رسه!
تو یکی از همین ترانه ها،
دیوِ جادو دوباره برمی گیرده تو بطری،
اسیرِ یه چوبْ پنبه می شه!
تو یکی از همین ترانه ها،
شعله ها به لباس ِ بلند ِ شب می گیرن ُ
سیاهی رُ خاکستر می کنن!
تو یکی از همین ترانه ها،
دریا از قـُرُق در میادُ
پُـلُم ترین حنجره ها هم صدایی رُ جشن می گیرن!
تو یکی از همین ترانه ها! آره!
تو یکی از همین ترانه ها...
از پس عمری شکست ای دوستان
لشکر دشمن شکاری می رسد
صبر کن در انتظار یار باش
یار بعد انتظاری می رسد
دل مگیر از اختیار خویشتن
از پس جبر اختیاری می رسد
----
وا تو که خواب بودی
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
انچه از غم هجران تو بر جان و تن است
تو شدی مال دیگری
چه جور دلت اومد بری
قفلا که بی کلید شدن
چشا به در سفید شدن
چه امتحان خوبیه
دوریت عجب غروبیه
بارون شدیده نازنین
از تو بعیده نازنین
خاطره رو جا نذاری
باز من و تنها نذاری
خواب اغبدی که نبود![]()
مرا گوئی که چونی چونم ای دوست
جگر پردرد و دل پر خونم ای دوست
حدیث عاشقی بر ما روا کن
تو لیلی شو که من مجنونم ای دوست
تر دماغ از خشک مغزی بودی و سرمست کام
وین ندانستی که کام خشک و چشم تر کجاست
ای بسا فرعون و قارون آمد و در خک شد
قصر قیصر جام جم کو تخت اسکندر کجاست
هر چراغ ظلم را خشم زمان خاموش کرد
ای حریف تیره دل زین قصه روشن تر کجاست
-
خدا رو شک رکه خواب ابدی نبود
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)