تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 75 از 638 اولاول ... 256571727374757677787985125175575 ... آخرآخر
نمايش نتايج 741 به 750 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #741
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    یه شعله ی نیمه جون تو قلب خسته ی مرد

    یه کافی شاپ ساکت با صندلی های زرد


    تو اونطرف نشستی اون خسته وغمگینه

    اون آرزوش اینه که کناره تو بشینه


    چشماش بهت نمیگه نه جمله ای نه حرفی

    میچرخه توی فنجون روزای سرد برفی


    میپیچه چهره ی تو توو طعم تلخ قهوه

    قاشق ساکت نشسته ...داره میچرخه قهوه


    تو میتونی توو فنجون فال اونو بفهمی

    از لرزشهای دستش حال اونو بفهمی


    تو میتونی بخندی تو میتونی بخونی

    تا قطره ها ی آخر ... توو فال اون بمونی


    خیره میشه به دستت یه اعتراض دیگه

    از فال توی فنجون چیزی بهت نمیگه


    ازگلدون شکسته از لرزیدنهای دست

    از صندلیهای زرد ... چیزی توو خاطرت هست ؟


    صندلی که تکون خورد قهوه چکید رو دستش

    میشد حرفاشو فهمید از حرفای تو دستش


    آخر قصه پیداست از طعم تلخ قهوه

    وقتی که تووی فنجون داره میچرخه قهوه ...


    .....


    از صندلیهای زرد ... چیزی توو خاطرت هست ؟

  2. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #742
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    سفر
    هرچه بود تمام شد.

    در هر ایستگاهی
    یک نفر خود را جا گذاشت
    به این جا که رسیدیم
    وجود نداشتیم.

    در ریل های روبه رو
    کلاغ ها آشیان می کنند.




    رسول یونان

  4. #743
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    سال ها اشک دل از دیده روان بود چرا ؟
    غم که در کنج قفس مونس جان بود چرا ؟
    آن کبوتر که ندارد پرو بالی به قفس
    دل سر گشته به صحرا چو روان بود چرا ؟
    Last edited by دل تنگم; 26-03-2008 at 23:05.

  5. #744
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    بیا رید آن قدح را در بر دل
    نمی دانم چه آمد بر سر دل
    به سینه دست و پائی می زند او
    که بازش او نکرد آخر در دل

  6. #745
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    من از دریا و طوفانش نمی ترسم
    من از باران و سیلابش نمی ترسم
    چرا؟ عاشق شدم همچون که مجنون
    من از کوه و در و دشت و بیابانش نمی ترسم

  7. #746
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    دلم آخر که زهر نوشیده امشب
    دَر ِ دل را ز غم پوشیده امشب

    بیارید آن سیه جامه بَر ِ من
    ز دل یک چشمه خون جوشیده امشب

  8. #747
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    ساز این دل با سه تارم می زنم
    من که با اشک دل و این چشم تارم می زنم
    نغمه اش آتش بزد آخر نیستان را دگر
    (غم تو خواهی از برت صد ها بارم می زنم )

  9. #748
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    و چه آسان
    رفیقان هم را دور می زنند
    و چه آسان
    پشته پا می زنند به سال ها رفاقت
    و چه آسان
    از سال ها رفاقت می گذرند به گوشه ی لبخندی
    و چه آسان
    از فراز برج رفاقت و اعتماد به قعرنامردی وپستی می فرستند رفیقان را
    و چه آسان
    سخن به میان می آورند از نامردی ها
    و چه آسان
    بالا می روند از اجساد رفاقت ها
    و چه آسان
    در هم می شکنند اعتماد رفاقت را
    و چه آسان
    به ورطه ی خزان و نابودی می کشانند بهار رفاقت را
    و چه آسان
    و ارزان می فروشند رفاقت چند ساله را
    و چه آسان
    حق به جانب نظاره می کنند به نامردی ها
    و چه آسان
    می گذرند از کنار رفاقت ها
    و چه آسان
    با لبخندی تلخ زیر پا می گذارند رفاقت را
    و چه آسان
    با خیال آسوده اشاره می کنند به نامردی ها
    و چه آسان
    در هم می شکنند غرور انسان را
    و چه آسان
    تحقیر می کنند رفیقان را
    و چه آسان است
    برای آنهادل بریدن از سال ها رفاقت
    آری این است آن رفاقتی که ما به داشتنش می بالیم و دم از آن می زنیم
    .
    .
    حرف آخر آن که یار ماندگار خداست

  10. #749
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    سکوت نه از بي صداييست.
    نفس هست و حرف هم ...
    ناگفته ها و گفته شده ها.

    شنيده ها و نشنيده ها.
    سکوت از نبودن بغض نيست.

    از بي دردي نيست.
    سکوت از عادت نيست.

    از روزمرگي و فراموش شدگي.
    از خواب و رخوت و بي حوصلگي.
    از دلتنگي.
    سکوت از فريادهاي در گلو مانده است

    و نعره هايي که هيچ وقت شنيده نشد.
    همه چيز هست و گوشي نيست براي شنيدن.

    جز سکوتي که گاه و بيگاه همدم فريادهايي است
    که بي خبر و ناخواسته از روزهايي دور مي ايد.
    از دلتنگي هايي که فراموش شده.

    از خيانت هايي که به روزگار شده.
    نه انگار...

    باز هم حرفي نيست ...

  11. #750
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    سلام ای شب معصوم

    سلام ای شبی که چشم های گرگ های بیابان را
    به حفره های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می کنی
    و در کنار جویبار های تو، ارواح یید ها
    ارواح مهربان تبر ها را می بویند
    من از جهان بی تفاوتی فکر ها و حرف ها و صداها می آیم
    و این جهان به لانه ماران مانند است
    و این جهان پر از صدای حرکت پاهای
    مردمیست
    که همچنان که تو را می بوسند
    در ذهن خود طناب دار تو را می بافند
    !سلام ای شب معصوم
    میان پنجره و دیدن
    همیشه فاصله ایست
    چرا نگاه نکردم؟

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •