من تو را تا بی کرانها
من تو را تا کهکشانها
از زمین تا آسمانها
دوست دارم
می پرستم
من تو را همچون اهورا
من تو را همچون مسیحا
همچو عطر پاک گلها
دوست دارم
می پرستم
من تو را تا بی کرانها
من تو را تا کهکشانها
از زمین تا آسمانها
دوست دارم
می پرستم
من تو را همچون اهورا
من تو را همچون مسیحا
همچو عطر پاک گلها
دوست دارم
می پرستم
می بهشـت نـنوشـم ز جام ساقی رضوان
مرا باده چه حاجت که مست بوی تو باشم
هزار بادیه سهل است که با وجود تو رفتن
اگر خلاف کنم سـعدیا به سـوی تو باشم
را روزها خستگی بود در تن
به شبها اگر آرمیدم تو بودی
چراغ شبان سیاهم تو هستی
شعاع طلوع سپیدم تو بودی
چه شبها که نقاش روی تو بودم
به خاطر چو نقشی کشیدم تو بودی
به غیر از تو بر کس امیدی ندارم
پناهم تو هستی امیدم تو بودی
يگانه باش و تا تواني خوش باش
سرود اميد بسراي و سر خوش باش
اگر جهان مخالفت كرد با تو
بدان بشين و بخند و شادان باش
شکایت نمی کنم، اما
ایا واقعاً نشد که در گذر ِ همین همیشه ی بی شکیب،
دمی دلواپس ِ تنهایی ِ دستهای من شوی؟
نه به اندازه تکرار ِ دیدار و همصدایی ِ نفسهامان!
به اندازه زنگی...
واقعاً نشد؟
واقعاً انعکاس ِ سکوت،
تنها حاصل ِ فریاد ِ آن همه ترانه
رو به دیوار ِ خانه ی شما بود؟
سلام اون روز خوب خوابیدین ایا؟
در آفاق و افس به عبرت نظر کن
که هرگوشه لطف خداداد بینی
نبینی به رخسار دنیا پرستان
صفایی که در روی اوتاد بینی
ز مردن چه ترسی که گر پام رفتی
شب مرگ را صبح میلاد بینی
-----
فرانک خانوم فیلم خلاص شد
يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار می برند که زندانی ات کنند
يک نقطه بيش بين رحيم و رجيم نيست
از نقطه ای بترس که شيطانی ات کنند
اب طلب نکرده هميشه مراد نيست
گاهی بهانه ايست که قربانی ات کنند
تازه 2 تا سی دی را دیدم خیلی خیلی خیلی قشنگ بود
ديدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک می خورد
ديدم که حجم آتشينم
آهسته آب شد
و ريخت، ريخت، ريخت
در ماه، ماه به گودی نشسته، ماه منقلب تار
sghl
روز مراد است
گرم بپاخیز
زخمه به تاری بزن ز ناله بپرهیز
زانکه زهر گوشه مژده ی ظفر آمد
عاشق غمگین
فصل بهار است
نرگس زیبا میان باغ خمارست
باغ پر از دختران نادره کارست
صبح نشاط است
زیر درختان طنین خنده ی یارست
کار به کام است
طرفه غزالان به دشت مست نشاطند
وقت شکارست
دوره ی غم رفت و فرصت دگر آمد
ای دل خلوت گزیده ناله میاموز
شب سفری شد
دست در دست نسیم
دست در دست درخت
دست در دست خدا
گر گرفته تن من
باد موهای مرا تاب نداد
و صدایی که رسید
رادیو روشن شد
پلک هایم متورم شده بود
بوی انجیر و هوا
بوی انگور و درخت
بوی باران که مرا می بوسید
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)